مگه اینا دل ندارن؟
خُــب برادر من! هوا گرمه و توی هوای گرم هم فقط
بســتنی خنک می چســبه! مگه اینا دل نــدارن؟ مگه
گرمشون نمی شه؟ مگه...؟
اصلاً به ما چه که فضولی کنیم؟
بیایید اینور تا یه لقمه بستنی راحت از گلوشون پایین
بره!
آقا جان بیا اینور!
شوخی
آخه فوتبال تا کجا؟
آنهایــی که ریــز ریز فوتبــال را اختراع کردنــد. هیچوقت
فکرش را هم نمی کردند که فوتبال تا ته دِیرها هم نفوذ کند. به طوری که این خواهران روحانی برای مسابقة گل کوچیک
و رقابت با بر و بچز دِیر مجاور تیم بدهند!
در کلاس راه میرفت، دستهایش را به
هــم میمالید و با اعتمــاد به نفس بالا
میگفت: خب بچهها، درس جلسة قبل را مرور می کنیم.
سفارشــهای مشــتریانش را قبــول
میکرد امــا زمان تحویــل، بهانههای
مختلفی میآورد تا کار را دیرتر تحویل دهد. تا حالا چند بار مادرش مرده بود، دو ســه بار پدرش را به خاک سپرده بود و دههـا بار به خواسـتگاری رفته بود.
حالا رئیس او خوشــحال است که او
را آدم کــرده، مدیر آموزشـگاه راضی
اسـت که استاد کلاســش منظم شده
و مشـتریانش مثل روزهــای اول زیاد
شـدهاند اما او دیگر با خودش صادق
نیست. او الان یک بازیگر است.
را بــا دقت و کیفیت در زمانی که آنها
میخواهنــد تحویل دهد، ســفارش را
قبول نمیکرد و عذر میخواسـت، یک
روز فهمید مشــتریانش بســیار کمتر
شدهاند.
مرد نشســته بود و بــه موهای بلند
و کم پشــتش دســت میکشــید. بعد
به فکر فرو رفـت. باید کاری می کرد.
باید خودش را اصلاح میکرد، ناگهان
فکری به ذهنش رســید. او می توانست
بازیگر باشد.
از فــردا صبح، مرد هر روز به موقع
سـر کارش حاضر میشد، کلاسهایش را
مرتب تشکیل میداد و همة سفارشات
مشتریان را قبول میکرد.
او هر روز دو سـاعت سرکار چرت
میزد. وقتــی برای تدریس آماده نبود
مــرد هــر روز دیــر ســر کار
حاضر میشد. وقتی می گفتند چرا دیر
میآیــی؟ جواب میداد: یک ســاعت
بیشــتر میخوابم تا انــرژی زیادتری
برای کار کردن داشته باشم، برای آن
یک ساعت هم که پول نمیگیرم.
یک روز رئیس او را خواست و برای
آخریـن بار اخطار کــرد که دیگر دیر
سر کار نیاید.
مــرد هر وقـت مطلب آمــاده برای
تدریس نداشــت، به رئیس آموزشگاه
زنگ میزد تا شــاگردها آن روز برای
کلاس نیایند و وقتشان تلف نشود. یک
روز از پچپچهای همکارانش فهمید که
ممکن اسـت برای ترم بعد دعوت به
کار نشود.
مرد هر زمان نمیتوانست کار مشتری
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 175صفحه 32