همیشه دوست داشتم که قیافهام جوری بود که بهم احترام میگذاشتند و ازم حساب میبرند
من یک دوست داشتم به اسم حامد که به من میگفت آدم وقتی که هیکلش گنده باشه همه بهش احترام میگذارند
و یک معلم دارم که هر وقت نصیحتم میکنه دلم میخواد با چماق بزنم توی سرش
ترک تحصیل کردم بزرگتر که شدم تصمیم گرفتم که هیکلم رو درست کنم رفتم باشگاه و با فرید آشنا شدم
فرید خیلی خوب بهم یاد داد که چطوری هیکلم رو خیلی زود گنده کنم
پسر جان حواست کجاست چرا درس را با دقت گوش نمیکنی
باشگاه خرید و فروش بازو غمت نباشه پسر توی یک هفته هیکلی برات بسازم که آرنولود هم جلویت کم بیاره
و خیلی زود این اتفاق افتاد و از خوشحال توی پوست خودم نمیگنجیدم و منتظر بودم یکی چپ چپ نگاهم کنه تا چشمهاشو در بیارم
هر وقت که حوصلهام سر میرفت یکی رو خفت میکردم و اساسی حالش رو جا میآوردم
تا اینکه یک روز فهمیدم که من یک اراذل و اوباشی بیش نیستم
انگاری داره منو چپ چپ نگاه میکنه شیطونه میگه همچین بزنم توی فکش که حالش جا بیاد
آقا من یک ساعته توی صفم شما هم باید بری توی صف
خفه شو همین که گفتم همه اون شیرها رو میدی به من
اراذل و اوباش به جرم مزاحمت فحاشی دعوا و .........
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 193صفحه 19