یادمه یک روز به یک موتوری گفتم کیف پول یک بنده خدا رو کش بره حتی اگه کیف رو ول نکرد اونو روی زمین بکشه
هنوز حرفم تموم نشده بود که نامرد همچین چوبدستی منو کش رفت مات موندم عجب دزدهای بی ملاحظه ای پیدا می شن خدا به راه راست هدایتشون کنه
الهی جوون خیر از زندگیت نبینی
یک بار هم به یک دستفروش یاد دادم که چطور مواد خوراکی هله هلوله ای درست کنه و دم در مدرسه ها بفروشه و می تونه کلی با این کار سود کنه!
یک بار سارق مسلح رو وسوسه کردم که بره بانک بزنه آنقدر هول شد که دستش رفت روی ماشه و شلیک کرد و تیرش خورد به لپم و اونو سوراخ کرد
هنوز عصر نشده بود که خانمم بهم زنگ زد و گفت که پسرمون دم مدزسه ام هله هوله خریده خورده مسموم شده و داره میمیره اون روز از خودم متنفر شدم.
دیگه از خودم بدم میاد می خوام یک اعترافی بکنم من پشیمونم از شیطون بودنم پشیمونم!!به نظرتون خدا منو می بخشه؟؟؟؟!!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 195صفحه 19