مجله نوجوان 198 صفحه 28
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 198 صفحه 28

مریم شکرانی چگونه تبعید شدم؟ نگاهی به یک سند جنجال برانگیز باستانی! مقدمه: چیزی که در زیر می­خوانید نامه آقای «دیااُکو. پ» است که به صورت لوله شده و در یک شیشه نوشابه کشف شد. او یک چوب پنبه سر شیشۀ حاوی نامه خود گذاشته و آن را به دریا پرتاب نموده است. باستان شناسان عزیزی که این بطری را در سواحل دریای خزر کشف کردند، معتقدند فرد مذکور قدمتی نزدیک به دو هزار سال دارد و احتمالاً در دورۀ هخامنشی زندگی می‏کرده است. او پس از نوشتن درد دل خود، بطری را از جزایر لانگرهاوس! به دریا پرتاب کرده و آب، این بطری را پس از سالیان دراز به سواحل دریای خزر! رسانده است. شغل نویسندۀ این نامه پیشگویی و فال‏گیری بوده است و روزی به تخت جمشید می‏رود تا به زور کف دست آقای کوروش هخامنشی را بخواند و پول کلانی به جیب بزند امّا سرنوشت، طور دیگری رقم می‏خورد... ترجمۀ متن نامه از زبان میخی: صبح یک روز دل­انگیز بهاری بود و بلبلان از شدّت خوشحالی آهنگهای ضایع لوس­آنجلسی می‏خواندند و گلها آنقدر حرکات موزون کرده بودند که همۀ کرک و پرشان (ببخشید!) گلبرگهایشان ریخته بود. بنده رفتم توی کاخ تخت جمشید و به زور آقای کوروش را راضی کردم که فالش را بگیرم و کف دست ایشان را بخوانم ولی ای کاش زبانم لال شده بود و از کشف یک سری واقعیت جوّ­گیر نمی‏شدم و همه چیز را لو نمی‏دادم. فال ایشان متأسفانه خیلی ضایع بود و منِ نقطه چین هم چشمم را بستم و دهانم را باز کردم و هر چه از دهانم درآمد گفتم! گفتم که ایرانیهای سال 2008 خیلی ضایع هستند و به طرز بی‏فرهنگانه‏ای رانندگی می‏کنند. آنقدر که اشتباهی خودرویشان را در مغازۀ مردم پارک می‏کنند و پلیس سر چهار راه را روی آسفالت خیابان می‏چسبانند. چیزی به نام چراغ راهنمایی اختراع می‏شود ولی مردم فکر می‏کنند این وسیله تنها برای تزیین خیابانهاست. آنها وسط اتوبان مسافر پیاده و سوار می‏کنند و هر چه دولتهای آینده برایشان زحمت بکشند و خرج کنند و فرهنگ بسازند، انگار

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 198صفحه 28