مجله نوجوان 198 صفحه 7
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 198 صفحه 7

پرو است و زبان مناطق مختلف پرو را بلد است. آنها با حقوق قابل توجهی او را استخدام کردند و پول کافی را برای تهیۀ لوازم مورد نیاز به حسابش ریختند. پس از اینکه او تجهیزات لازم را تهیه کرد، به شرکت اعلام آمادگی کرد و آنها ترتیب ویزا و اقامت او را دادند و بلیط رفت و برگشت را برایش تهیه کردند. جان بدون معطلی به سوی پرو پرواز کرد و کارش را در آنجا آغاز کرد. چند ماه بیکاری و دنبال کاردویدن، او را تشنۀ کار کرده بود. وقتی دکلانشور را فشار می‏داد، احساس خوبی در قلبش می‏جوشید. در طول چند ماهی که در پرو بود، اِلِسا فارغ شد. انگار زندگی روی زیبایش را به سمت جان چرخانده بود. او آنقدر شاد بود که از شادی خودش نگران می‏شد. تقریباً نقطه‏ای در پرو باقی نمانده بود که از آن عکس تهیه نکرده باشد. او هر روز به وسیلۀ سیستم اینترنت ماهواره‏ای که در اختیارش قرار داده بودند، تصاویر را برای شرکت ارسال می‏کرد. شرکت به تعهداتش پایبند بود و تمام هزینه‏های جان را مطابق قرارداد پرداخت می‏کرد. بالاخره کار جان به پایان رسید و او به آمریکا برگشت. قرار بود شرکت تا پایان سال، ماهیانه مبلغی به حساب جان واریز کند. آن مبلغ آنقدر زیاد بود که جان و السا می‏توانستند حداقل ده سال با آن زندگی کنند. جان تلوتلو خوران وارد خانه شد، السا نگران جلو دوید و جان روزنامه را به دستش داد و روی صندلی وا رفت. السا روزنامه را باز کرد. تیتر اول روزنامه توجهش را جلب کرد: کشور پرو در اختیار کودتاچیان قرار گرفت. السا با کنجکاوی روزنامه را ورق زد تا متن خبر را بخواند: کودتاچیان توسط یک گروه خارجی حمایت می­شوند. این گروه ناشناس پس از مدتها بررسی روی مناطق مختلف کشور پرو در پی حلّ بحران سوخت و بحران اقتصاد جهانی، این کشور را تسخیر کرده‏اند و با استفاده از بمبهای میکروبی خود مردم این مناطق را از پا درآورده‏اند... جان دیگر صدای السا را نمی‏شنید. خاطرات او در پرو برایش زنده شده بود و از جلوی چشمش می‏گذشت. بی‏اختیار روزنامه را از دست السا گرفت. تصویر روزنامه مکانهایی را نشان می‏داد که جان از آنها تصاویر زیادی تهیه کرده بود. با این تفاوت که مردم شاد و خونگرم آنجا همگی مرده بودند و مأمورانی با ماسکهای ضد شیمیایی و لباسهای مخصوص در تصویر دیده می‏شدند. جان و السا به یکدیگر نگاه کردند. آنها نمی‏خواستند واقعیت را باور کنند؛ جان ناخواسته، آلت دست و جاسوس یک گروه تروریستی شده بود. دلش می‏خواست فریاد بزند. دلش می‏خواست با آنها در بیفتد. به جز یک آدرس ایمیل چیز دیگری در دست نداشت. سراغ یکی از دوستان دورۀ دبیرستانش به نام مگی رفت. مگی بیشتر از آنکه دوست جان باشد، با السا دوست بود. ادامه دارد...

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 198صفحه 7