مجله نوجوان 223 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 223 صفحه 4

داستان مثل پلو تو دوری! فرهاد حسن زاده اولین باری بود که پا به آن فروشگاه بزرگ می­گذاشتم. فروشگاهی که آدم توی آن احساس گمشدگی می­کرد. فروشگاهی که همه چیز داشت. به قول بابا از شیر مرغ تا جان آدمیزاد. جان آدمیزاد را می دانستم چیست ولی هرچه فکر کردم نتوانستم بفهم شیرمرغ چه طعم و رنگ و بویی دارد. همه چیز دم دست بود . درست برعکس بقالی آقا جواد ک با یک یخچال گنده و ویترین دکوری جلویت سد ساخته بود ، اینجا می توانستی هرچیزی را لمس کنی و بعد انتخاب . اگر هم نخواستی ، می گذاشتی سرجایش ، بدون اینکه یکی مثل آقا جواد غربزده و بگوید: « توکه مشتری نیستی ، چرا وقت ما را تلف می کنی ! » . بابا که انگار مرا به فروشگاه پدرش آورده باشد ، گفت: « کیف می کنی ؟ » دریای نعمت اینجاست ، دریای نعمت ! ! از شیر مرغ تا . . . . » بقیه اش را نگفت . نمی دانم یادش رفت یا اشکال دیگری پیش آمد ، ادامه دادم: « جان آدمیزاد » گفت: « احسنت ! جان آدمیزاد . چیزی توی دنیا نیست که این جا نداشته باشه . » جمعه بود و فروشگاه شلوغ . هرجا که نگاه می کردی چند نفری مشغول خرید بودند . چند نفری هم توی صف صندوق ها پول می دادند و رسید می گرفتند و جنس ها را توی کیسه های پلاستیکی می گذاشتند . بابا همچنین بادی به غبغبش انداخت و گفت: « اینارو ! جهان سومی های عقب موندهه! زرت و زرت پول می شمارند . دنیا پیشرفت کرده . کارت اعتباری جای پول رو گرفته ، اون وقت این بور کنیافاسویی ها دستشون را می زنن به این پول های آلوده و چندش آور . » گفتم: « ولی خودمونیم ، پول یه چیز دیگه اس . » گفت: « زکی ! تو هم که مثل اینا فکر می کنی ! ما ایرانی ها هم از نظر اقتصادی مشکل داریم هم از نظر فرهنگی . کارت اعتباری کار صد بسته اسکناس روی می کنه ، اون وقت ما دیوونه ی پول شمردنیم . » دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 11 پیاپی 223 / 6 تیر 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 223صفحه 4