مجله نوجوان 223 صفحه 22
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 223 صفحه 22

دو ضرب المثل الهام بوجارنژاد یک خشت هم بگذار در دیگ عروس خودپسندی ، آشپزی بلد نبود و نزد مادرشوهرش زندگی می کرد . مادر شوهر پخت و پز را بعهده داشت . یک روز مادرشوهر مریض شد و از قضا آن روز مهمان داشتند . عروس می خواست پلو بپز ولی بلد نبود ، پیش خودش فکر کرد اگر از کسی نپرسد پلویش خراب می شود و اگر از مادرشوهرش بپرسد آبرویش می رود و او را سرزنش می کند . پیش مادر شوهرش رفت و سعی کرد طوری سال کند که او متوجه نشود که بلد نیست آشپزی کند . از مادرشوهر پرسید: چند پیمانه برنج بپزم که نه کم باشد ، نه زیاد ؟ مادر شوهر جواب سوال را داد و پرسید: پختن آنرا بلدی ؟ عروس گفت: اختیار دارید تا حالا هزار بار پلو پخته ام . ولی اگر شما هم بفرمایید بهتر است . مادر شوهر گفت: اول برنج را خوب باید پاک کنی . عروس گفت: میدانم . مادر شوهر گفت: بعد دو بار آنرا می شوئی و می گذاری تا چند ساعت در آب بماند . عروس گفت: میدانم . مادر شوهر گفت: برنجها را توی دیک می ریزی و روی آن آب می ریزی و کمی نمک می ریزی و می گذاری روی اجاق تا بجوشد . عروس گفت: اینها را می دانم . مادرشوهر گفت: وقتی دیدی مغز برنج زیر دندان خشک نیست ، آنرا در آبکش بریزد تا آب زیادی آب برود . بعد دوباره آنرا روی دیگ بگذار و رویش را روغن بده . عروس گفت: اینها را می دانم . مادر شوهر از اینکه هی عروس می گفت خودم می دانم ناراحت شد و فکر کرد به او درسی بدهد تا این قدر مغرور نباشد ، برای همین گفت: یک خشت هم بگذار در دیگ و روی آن ها آتش بریز و بگذار تا یک ساعت بماند و برنج خوب دم بکشد . عروس گفت: متشکرم ولی اینها را می دانستم . عروس به تمام حرفها عمل کرد و آخر هم یک خشت خام بر در دیگ گذاشت . ولی بعد از چند دقیقه خشت بر اثر بخار دیگ وا رفت و توی برنجها ریخت . عروس که رفت پلو را بکشد دید پلو را خراب شده و به شوهرش گله کرد . شوهرش پرسید: چرا خشت روی آن گذاشتی ؟ عروس گفت: مادرت یاد داد . راست که میگن عروس و مادرشوهر با هم نمی سازند . مادر شوهر رسید و خنده کنان گفت: دروغ من در جواب دروغهای تو بود ، من اینکار را کردم تا خودپسندی را کنار بگذاری و تجربه دیگران را مسخره نکنی . عروس گفت: من ترسیدم شما مرا سرزنش کنید . مادر شوهر گفت: سرزنش مال کسی است که به دروغ می خواهد بگوید که همه چیز را می دانم . هیچ کس از روز اول همه کارها را بلد نیست ولی اگر خودخواه نباشد بهتر یاد می گیرد . حالا هم ناراحت نباشید ، من جداگانه برایتان پلو پخته ام و حاضر است بروید آنرا بیاورید و سر سفره ببرید . این مثال وقتی به کار می رود که کسی چیزی بپرسد و بعد از شنیدن جواب بگوید: "خودم همین فکر را می کردم" و با این حرف راهنمایی طرف را بی منت کند و به او طعنه می زنند و می گویند: یک خشت هم بگذار در دیگ دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 11 پیاپی 223 / 6 تیر 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 223صفحه 22