مجله نوجوان 03 صفحه 18
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 03 صفحه 18

فروتنی درختی هر وقت به یک موفقیت بزرگ دست پیدا کردید - مثلاً رتبه خوبی در کنکور به دست آورید یا مثلاً در المپیاد ریاضی نفر اول کل جهان شدید، و درست در همان موقع هوس کردید که به دیگران فخر بفروشید و احساس کردید که دیور غرور دارد یواش یواش توی دلتان لانه می کند به یاد این ضرب­المثل بیفتید که می گوید: (( درخت هرچه میوههایش بیشتر باشد، افتاده تر است. )) زهرا موسوی به یادگار نوشتم خطی زدلتنگی صدایت می کند و همچنان نگاه تو را خیره به آنچه نباید دید. فکرش را هم نمی توانی بکنی. از روزهای پر زخم می گوید بر تنی که سالها باید زندگی کند و همچنان ریشه بدواند و تکثیر شود. از ذره ذره دردی که در تنش می پیچد؛ از خستگی سالهای دور و دراز. گفته بودم درد را می فهمم ولی دروغ گفته بودم. وقتی صدایش در رگهایم پیچید، وقتی در تنش فسیل گذشتههای دور و نزدیک را نمایش داد، وقتی دیدم که وفور زخمهایش از حجم بودن خودش بیشتر شده است دیگر معنی درد را نفهمیدم. گفته بودم برایش نور بیاورند، آب بیاورند و حتی سرسبزی را در رگهایش برای ابد تزریق کنند اما چگونه می شود که. .. صدای خنده می آید؛ صدایی که در برگهایش می پیچد. نه یک خنده، نه دو خنده بلکه صدای خندههایی عجیب می آید. بر تنش زخم می زنند و می­خندند، شلوغ می­کنندو گاهی هم برای زخم زدن از یکدیگر پیشی می­گیرند اما دیگر کافیست. چیزی نمی گوید و چیزی نمی شنوم حتی صدای آه یا حتی صدای گریه ای. با نگاهش می گوید: بگذار تا زخمهایی که دیگران به آنها می زنند بر تن من نقش ببندد. بگذار صفحه اسم دلبرانی باشم که پسران و دختران بازیگوش بر تنم حک می کنند. بگذار عشق را در رگهایم بریزند. بگذار. .. بگذار. .. و من فقط نگاهش می کنم. ریشه در خاک پدربزرگ خیلی نگران این قضیه بود که نکند ما نوههای نازنینش لباسهای عجیب و غریب بپوشیم و خودمان را شکل هنرپیشههای معروف آرایش کنیم. پدربزرگ همیشه می­گفت: (( این قرتی بازیها مال آدم حسابیها نیست! آدم باید مثل آدم لباس بپوشد)). ما دلمان می خواست دنیاهای جدیدی را تجربه کنیم و افقهای جدیدی را پشت سر بگذاریم اما پدربزرگ همیشه می گفت:(( فقط درختهایی که ریشههای قوی ئ بزرگی در خاک دارند، موفق می شوند که شاخه هایشان را در آسمانها پهن کنند)). آن روزها معنی حرف پدربزرگ را نفهمیدم اما امروز به دختر کوچولوی خودم توصیه می کنم که هیچ وقت اصل خودش را فراموش نکند. هیچ وقت از هویت ایرانی خودش دور نشود. پدربزرگ نگران گرانبهاترین اصول زندگی ما بود تا ریشههای ما از خاک بیرون نیفتد.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 03صفحه 18