مجله نوجوان 03 صفحه 34
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 03 صفحه 34

کاوه کهن خلوت خوب چشمم به تکههای ریز شیرینی و نقل بود که روی فرشهای در ورودی ریخته بود و داشتم جارویشان می کردم با خودم گفتم : " خدا را شکر نذرم ادا شد ". دلم داشت صاف می شد و دستهایم قوت می گرفت که صدای اذان بلند شد. انگار همین نیم ساعت پیش بود که مقابل منارههای بلند مسجد جمکران خشکم زده بود و به خورشید نگاه می کردم که به مناره سمت راستی تکیه داده بود و پشتهاله ای از ابرهای زمستانی مخفی شده بود. چقدر خلوت بود. آن روز چهارشنبه یک روز خلوت خوب در بهترین جایی بود که شاید بارها به آن سر زده بودم. صفایش را وقتی بیشتر متوجه شدم که صدای بچه مدرسه ایها صحن مسجد را پر کرد. درست قبل از نماز ظهر و عصر بود. پسری دستهایش را مشت کرده بود و با چشمهای بسته می گفت : " سلام مهدی جان ". چیزی در دلم لرزید مثل وقت هایی که نام علی ( ع ) را می شنوم. یک حس ناگفتنی است. آن روز تمام محوطه را جارو زدم اما یک گنجشگ هم پیدا نکردم که از سرما گوشه ای کز کرده باشد. فکر می کنم آنها هم همان حوالی داشتند زیر نور آفتاب خودشان را گرم می کردند. آسمانیها " یک آیه زیبا از قرآن " " و اذا اذقنا الناس رحمه فرحوا بها و ان تصبهم سیئه بما قدمت ایدیهم اذا هم یقنطون ! " ( روم، 36 ) هر گاه به مردم رحمتی بچشانیم شاد شده و اگر رنج و بلایی از کرده خودشان، به آنها برسانیم ناامید می شوند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 03صفحه 34