مجله نوجوان 177 صفحه 10
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 177 صفحه 10

فاضل ترکمن طنز ایمیلهایی به خشایارشاه (خشایارشاه): سلام نمی­دهم چون خیلی خیلی از تو بزرگتر هستم. ما را همینطوری نگاه نکن ها... ما برای خودمان یال و کوپالی داریم. تاجی داریم، تختی داریم. بی­خودی که اسممان را شاه نگذاشته­اند. خلاصه غرض از مزاحمت! می­خواستم بگویم؛ توخجالت نمی کشی؟شرم نمی­کنی؟ واقعاً که خیلی بی غیرتی! مثلاً می­خواهی درآینده دانشجوی رشته تاریخ و باستان شناسی بشوی؟اینهمه در وبلاگ از فرهنگ و تمدن ایرانی می­نویسی از تخت جمشید و پاسارگاد، از سی و سه پل و منارجنبان می­نویسی. آن وقت ... بی غیرت! راستش اصلاً دلم نمی خواست برایت ایمیلی بفرستم اما از اسمت خوشم آمد. چون مرا یاد فرهنگ غنی هخامنشی انداخت . در ضمن برای اینکه فکرنکنی خالی بستم که خشایارشاه هستم؛ برایت یک نقاشی­هایی را که، نقاش درباردرکنار تاج و تختم از من کشیده فرستادم، فقط مواظب باش خیلی ذوق نکنی!!! (وظیفته چاکرم باشی؛خشیارشاه بزرگ ) (داریوش): سلام برعصاره تمدن! سلام برکتاب فرهنگ! سلام برپادشاه والا، خشایار شاه بزرگ! الهی که من قربانتان بشوم. الهی که به جای بادبزن، خودم،کولرتان بشوم! الهی که..کاش زمان به عقب برمی­گشت و من در زمان شما متولد می­شدم تا حسابی پاچه خواریتان... ببخشید، خدمتگذاریتان!- را می کردم. باورکنید اگر عکسی هم نمی­فرستادید من از نوع صحبت دلنشینتان درک می کردم که شما خشایارشاه هستید! دارم ذوق مرگ می­شوم! یعنی واقعاً این شما هستیدکه من به نامه می­نویسید؟خشیارشاه بزرگ؟من حتی تو خوابم نمی­دیدم آقای تولّایی- معلم تاریخمان -به من میل بزند، چه برسد به شما، به قول خودتان با آنقدر یال وکوپال! سرور عزیزم برای چه آنقدر ازدست من ذلیل مرده دلخور هستید؟ امیدوارم خدا مرا بکشد تا یک وقت باعث تکدرخاطرشما نشوم-آخ جون، چه قلمبه سلمبه حرف زدم!- برایم حتماً بنویسدکه چرا ازدست من گردن شکسته ناراحتید؟ (خشایارشاه): پسرک چاپلوس! باز هم به همان دلیل قبلی سلام نمی­کنم، خوب است در زمان ما زندگی نمی­کنی و گر نه می­دادم سرت را از بدنت جدا کنند تا دیگرچرب زبانی نکنی. می­خواستی بدانی برای چه بهت گفتم بی­غیرت، درسته بی­غیرت!؟ یعنی واقعاً خودت نمی­دانی؟ نفهمیدی یا خودت را به... به خاطر اون فیلم مبتذل صد نه نه ...دویست، دوست پنجاه، آهان سیصد! تو فیلم سیصد را گذاشتی توی او وبلاگ منحوست بعد از تمدن ایرانی حرف می­زنی . البته نه اینکه فکرکنی من به خاطر اینکه فیلم را در معرض دید بازدیدکنندگان قراردادی ناراحتم ها...نه. چون همانطورکه می­دانی ما طرفدار دیپلماسی هستیم؛ طرفدار آزادی، شما می­توانید هر فیلمی را که دلتان بخواهد ببینید! بله، هر فیلمی! حق دارید هر غلطی می­خواهید بکنید! ولی من از توکه انقدر ادعا داری عشق تاریخی، انتظارداشتم که لااقل یک نقد درست و حسابی روی فیلم می­نوشتی، پسرک بی عرضه! راستی بگو ببینم روی تخت جمشید امضاکرده بودی و نقاشی یادگاری کشیده­ای؟ خدا بکشتت اگر سیصد را نقد نکنی.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 177صفحه 10