حضرت از مسیری میگذشتند،
دهقانانی ایشان را دیدند. از اسب پیاده
شدند و به شیوۀ خود به ستایش او
پرداختند. حضرت فرمودند: این چه
کاری است که میکنید؟
گفتند: این رسم ماست که وقتی
فرمانروایان خود را میبینیم با این
روش به آنها احترام میگذاریم.
حضرت فرمودند: به خدا قسم که
امیران شما از این کار شما سود نبرند
و شما با این کار، خودتان را در دنیا
به سختی میافکنید و درآخرت نیز
به سختی میافکنید. چه زیانبار است
رنجی که عذاب در پی آورد و چه
سودمند است آسایش که ایمنی از
آتش به همراه آن است.
بترسید! بترسید که به خدا قسم
خداوند چنان پوشانده است که گویی
آمرزیده است.
ترس با نا امیدی قرین است
و شرم با محرومیّت و فرصت چون
گذشتن ابر میگذرد پس فرصتهای
نیکو را در یابید.
در شگفت باشید از انسان که با
پیه میبیند و با گوشت سخن میگوید
و با استخوان میشنود و از سوراخی
نفس میکشد.
که در این حدیث ،حضرت به چشم و
زبان وگوش و بینی اشاره میفرمایند.
دل احمق در زبان او و زبان
عاقل در دل اوست.
آن بدی که تو را بد کند نزد
خدا بهتر است از آن نیکویی که تو را
خودپسند کند.
دنیا چون به کسی رو آورد
خوبیهای دیگران را به او قرض میدهد
و چون به کسی پشت کند خوبیهای
خودش را از او میگیرد.
منبع: نهج البلاغه-کلمات قصار
به گزینش مرتضی سورج
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 177صفحه 29