مجله نوجوان 177 صفحه 25

تفریح درکوچه قدیمی ها می­رفتند و در کوچه و خیابان فوتبال بازی می­کردند یا دوچرخه سواری می­کردند ولی با این همه پیک موتوری و مسافرکش موتوری و آدمهای­ همینجوری موتوری اگر از جان خودتان سیر شده­اید بروید توی کوچه گل کوچیک بزنید. اصلاً برای اطمینان از همان داخل خانه، توپ دو لایه­تان را بیندازید وسط کوچه تا ببینید در عرض چند دهم ثانیه چه بلایی برسرش می­آید! درخانه یکی ازکارهایی که در تابستان های گذشته می­شد انجام داد، این بودکه مانند خرسها که در زمستان به غار می­روند، تابستانها درخانه بمانید و تلویزیون نگاه کنید یا چرت بزنید یا کتاب و مجله ورق بزنید. همۀ این چیزها مستلزم این است که باد خنک کولر یا پنکه در خانه بوزد و تلویزیون هم روشن باشد تا بتوانید متکا را دولّا کنید و زیر بغلتان بگذارید و دراز کشیده فعّالیت کنید ولی حالا که چند ساعت در میان برق قطع می­شود و خانه مانندکوره آجرپزی و کوچه مانند میدان جنگ است و استخر مانند چاه درَک در اعماق جهنم خطرناک است فکر می کنید چگونه باید از این تابستان لعنتی بگذرید؟ «دم تجدیدی­ها گرم» به قول آن دوست عزیزمان که مقاله ای با همین عنوان نوشته بودند، لااقل تجدیدی­هایی که نه ماه سال را صفاکرده­اند به مدرسه می­روند و می­توانند در این سه ماه تعطیلی کلّی تفریح کنند و از رهنمودهای حیم- اعصاب نورد نیزدرخلق موقعیتهای بهتر و مفرح­تردر مدرسه استفاده کنند. تکلیف بچّه مثبتها تکلیف بچّه مثبتها معلوم است، چون اکثر آنها امسال را به خاطرقیمت بالای کلاسهای جانبی و تفریحات سالم در خانه می­گذرانند باید دست به دعا بردارندکه هرچه زودتر این تابستان طولانی تمام شود و مدارس باز شود تا هم بتوانند مثبت باقی بمانند و هم از بی­حوصلگی و بی­کاری تلف نشوند. گوسفندان معتاد در خبرها آمده بود که یک گلّه گوسفند در افغانستان به طرز خفنی معتاد شده اند. ما هم باشنیدن این خبرمثل شما خیال کردیم که این خبر جنبۀ طنز و شوخی دارد امّا با تحقیقات بیشتر مشخّص شد که سرازیرشدن زائدات یک کارخانه تولید مواد مخدّر در جوی آبی که گوسفندان محترم از آن آب می نوشیدند باعث اعتیاد این گوسفندان شده است و این گوسفندان از همه جا بی­خبر الان در شبانه روز16 ساعت با خیال تخت می­خوابند و در 8 ساعت باقیمانده هم چرت می­زنند جالب اینجاست که پلیس افغانستان هم هیچ کاری با آنها ندارد. حالا شما بفرمایید! اگر اینها گوسفند نبودند، اینقدر الکی الکی خودشان را بدبخت می­کردند؟