مجله نوجوان 177 صفحه 4
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 177 صفحه 4

لَوکُشِف الغطاء... یقین تو نه کتاب بود و نه حباب تا به آتش بسوزانند و به باد بسپارند در الستِ مست که تازیانۀ بلا برگرده­ها می­بارید پرده به کنار بود و جهان آیینه­زار تو خودت را و خودت تو را دیده بودید. واقعی­تر از رؤیا شبانه می­آمدی تا بوی گندم همچنان تعبیر نان باشد اگر چه خود کمرِ گرسنگی را فقط با نانِ جوین به زانو شکسته بودی. نمازی که رو به سوی تو نیست هفده تازیانه تکراراست برای خم شدن بیهودگی گَرده­های آن روی سکۀ شکم­های برآمده... بازی است ورزشِ صبحگاهی که گه گاهی به اشتباهی لبها می­جنیند و دندانها می جَوَند. روزی که عصبیت برعصمت شورید طعم جهان دیگرگون شد کلمه سرد شد و از دهان افتاد در سقیفه که سقفِ اتاق و اطراقِ دلهره بود گرمای نفس تو باز اصحاب زر را نقره داغ کرد و کلمه را داغ کرد: نه! دی شیخ با چراغ ... در روز زلزله شعلۀ ولوله و کور سوی بهانه خاموش است و قندیل آسمان فرو افتاده و زمینِ آسمان خراشها صافِ صاف .... تو می­آیی و پیر مولانا -به حیرتی سر به زیر- از دیدن مولا و پاسخ تو به آرزوی قرنها جستجوی نابیهوده­اش که تو تنها تو پاسخ روشن پرسش سایه­وار آن شیخِ چراغ به دستی. چهل صباحی دستِ دلِ افتادۀ ما را گرفتی تا یتیمیِ بعد از این به خاطرِتو بی­خاطره نماند و سربلند باشیم... ای ابو تراب ای پدرِآدم ای پدرخاک ای پدرما ای پدرمن! تو را از کدام سمت ببینم: جنگلی در باران دشتی درآفتاب قُلّه­ای در مِه

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 177صفحه 4