حیم - اعصاب نورد
اعصاب نوردی
سَن ایجه ایدیم،سَن ایجده بیلردیم!
تصور کنید صبح علی الطلوع است و من پیرمرد هم با شلوارک و تی شرت
آستین رکابیام که روی آن تصویر قورباغۀ دیوانه است خوابیدهام! بعد
تلفنم باصدای دی جی شدۀ همان قورباغۀ دیوانه مرا ازخواب بیدار
میکند، من هم مجبورم کلّ لحاف و تشکم را زیر و رو کنم و با ردیابی
صدای تلفن،گوشی موبایلم را بیابم در همین فاصله نگاهم به ساعت میافتد
ومیبینم تازه 8 صبح است ودو سه ساعت تا ساعت رسمی بیدارباش
بنده باقی مانده است. البته اینکه سر صبح یا نیمه شب به کسی زنگ بزنید
خودش میتواند نوعی اعصابنوردی باشد!
وقتی گوشی را ازدرون دمپاییام پیدا میکنم حدس بزنید چه کسی پشت
خط است با یک دوست بسیار عزیزکه نمیخواهم سر به تنش باشد،آنهم
درآن وقت روز!
پانادون گرامی ازآن سوی خط با صدایی کاملاً رسمی که نشان میدهد
از پشت میز کار نقرهای رنگش دارد صحبت میکند، کلمه به کلمه بیانات
مادر مهربان و دلسوزی را که به سردبیر محترم زنگ زده است به بنده
منتقل میکند!
با اینکه خیلی دلم میخواست بعد ازدیدن شمارۀ پانادون برروی گوشیام،
گوشی را بردارم و مثلاً بگویم: «راهنمایی1305، بفرمایید!» یا ساعت را
اعلام کنم و با ایشان تفریح کنم ولی کنجکاو شدم که بدانم ایشان چه کار
میتوانند با بندۀ حقیرسراپا در رختخواب داشته باشند!
شش ماه شرمندگی
متوجه شدم که بچّههای باادب و
با فرهنگ یک مادر مهربان در یکی از
شهرهای یکی از استانهای کشور در
اثر یک حادثه،در حال بیادب شدن
هستند، این بچّههای ناناز خودم به دلیل
علاقۀشان به صفحۀ اعصاب نوردی
دچار این سانحه شدهاند و میل به
بیادب شدن درآنها در حال رشد روز
افزون است.آن مادر مهربان در پایان
فرمایشات خود اضافه کردهاند که قرار
است شش ماه شرمنده باشد.
من این رقم شش را ازخودم بیرون
نیاوردهام بلکه همان مادر فرهنگ
دوست گفتهاند که به عنوان هدیۀ
تولّد، شش ماه اشتراک مجلۀ دوست
نوجوانان را به فرزند یکی ازدوستانش
که اتفاقاً آنها هم فرهنگ دوست
هستند هدیه کردهاند و قراراست در
مدت این شش ماه که اشتراک، برقرار
است، عرق شرم بریزندکه آن بچّۀ
فرهنگ دوست، مطالب اعصابنوردی
را با خودش حمل میکند.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 177صفحه 20