مجله نوجوان 177 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 177 صفحه 14

قاسم رفیعا ماجرای خط 66 لطفاً با لهجۀ مشهدی بخوانید ...و راننده می­رفت داشتم کتاب درخت بخشنده شل سیلوراستاین رو می­خوندم که ماجرای پسرکی بود و درختی بخشنده که تمام هستی خود را به پسرک داد و خوشحال بود. البته در حالی که توی اتوبوس اتفاقات متعددی رخ می داد و راننده می­رفت. پسر بچه­ای روی نفر جلویی بالا آورده بود و مرد داشت پدر بچّه را در می­آورد که یک نفرناگهان وسط اتوبوس غش کرد. ملت ریختند روی سرطرف و یکی شانه­هایش را می­مالید و یک نفریک چیزهایی جلوِ دماغش می­گرفت و بقیه تقلا می­کردند ببینندآنجا چه اتفاقی افتاده و راننده می­رفت. پیرزنی همزمان داشت پیاده می­شد که پایش لای در اتوبوس گیر کرد و در بسته شد و داد زن زنها بلند شد و کفش پیرزن داخل اتوبوس ماند و راننده می­رفت .پیرمردی روی صندلی قسمت بانوان نشسته بود و تمام زنان مشغول آوردن دلایل منطقی و غیر منطقی برای او بودندکه این صندلی متعلق به بانوان است حتی خانمی دهانش را برد کنار گوش پیرمرد و با صدای بلندگفت: - با لنگ کفشم می کوبم به ملاجت! ولی پیرمرد کماکان نشسته بود و متعقد بود چون زنان صبح تا شب جلو آینه هستند و او در کارخانه کار می­کند صندلی اتوبوس متعلق به اوست و راننده می­رفت. میله وسط اتوبوس از توی سوراخش درآمد و با آدمهایی که به آن آویزان بودند ولو شد روی آنهایی که نشسته بودند. پای یکنفر رفت توی سطل ماست دیگری، کیف پول یک نفر گم شد و رفت توی جیب دیگری، عینک یک نفر رفت زیر پای یک مسافر یا پای یک مسافر رفت توی عینک یک نفر، بیست و یک نفر پیاده شدند و هشتاد نفر سوار شدند. هفت نفر پیاده شدند و سی نفر سوار شدند و اتوبوس داشت می­ترکید و راننده می­رفت. شما اگر روزی اتوبوسی را دیدید که دارد می­رود بدانید او درخت بخشنده­ای است که همه شاخ و برگش را داده به پسرکی و خوشحال است. بدانید که شل سیلور استاین توی آن اتوبوس نشسته و دارد قصه می­نویسد یا قاسم رفیعا قصه می­خواند و درخت بخشنده و خط 66 هردو یک نفر هستند و فکر می­کنند که دو نفر و راننده کماکان می­رود.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 177صفحه 14