در کوچه باغ حکایت
از عارفی پرسیدند: از خداوند چه
خواسته ای؟
پاسخ داد: از حضرت دوست، در دل شبها و
در تب و تاب نیایش، بسیار چیزها خواسته ام.
امّا شبی که لطف دوست شاملم شد، از من
پرسید: ای بندۀ من چه میخواهی؟ گفتم،
خداوندا! آن خواهم که چیزی نخواهم.
این خواست، بزرگترین خواست من بوده
است.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 135صفحه 27