مجله کودک 22 صفحه 20
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 22 صفحه 20

هی پسر سلام. من فرمانده خلبان هواپیما هستم... سنگ تو به هواپیمای ما خورد و سقوط کردیم! چی مگه می شه؟ باید خسارت هواپیمارو بدی، یالا! پنجاه تومن؟ حداقل پنجاه میلیون تومن خرجیشه! یالا بده! من یه پنجاه تومنی دارم می خواستمهاش لواشک بخرم...بفرمایین! نه پسرجان اینجوری حدود صدهزار سال طول می کشه... حالا که این طوره باید با پدر و مادرت صحبت کنم! قول می دم هفته ای ده تومن کنار بذارم، بهتون بدم! طلا دستم بهدامنت یه کاری بکن! باشه بذار من باهاش حرف بزنم معرفی می کنم:«... طلا! شاخ طلا! گاو دانشمند! آره...؟ جناب فرمانده من یه چیزهایی از هواپیما سرم می شه، اجازه بدین شاید راهش انداختم! یه اما اگه نتونستی، خودتو کباب می کنیم می دیم به مسافرها! مسافرهای ما قرار بود از اصفها شاخ یم هتل! آخه کدوم هتل؟ ریزه چه خواهد کرد؟ هفته بعد می بینیم! ن و شیراز دیدن کنن، تو این فرصت باید ازشون پذیرایی وای نه! تر و خدا فرمانده وایسا! مامان بابام رفتن دهِ بالا!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 22صفحه 20