مجله کودک 58 صفحه 14
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 58 صفحه 14

داستان های یک قل، دوقل قصه چهل و چهارم قسمت دوم طاهره ایبد من محمد حسین نیستم ! دم توالت­ها بوی بدی می­آمد. دلم نمی­خواست نزدیکتر بروم. تازه بعضی وقت­ها هم یک جوری می­شدم که باید می­رفتم توالت،ازاول تاآخرش، سفت سفت دماغم را می­گرفتم. ساندویچم را دادم به پوریا و دماغم را گرفتم و رفتم جلوتر. دم توالت­ها ایستادم و داد زدم: «محمد حسین! محمد حسین!» توی یکی از توالت­ها هیچ کس نبود. از توی یکی از آنها هم یک بچه گفت: «من سامانم، محمد حسین نیستم.» من باز دوباره گفتم: «محمد حسین کجایی؟» یک بچه دیگر گفت: «اینجا نیست.» یک بچه دیگر هم گفت: «رفت خونه­شون.» من به پویا گفتم: «اِه، رفته خونه.» بعد صدای خندۀ آن بچه که توی توالت بود، آمد. پویا تپل گفت: «الکی می­گه.» محمدحسین آنجا نبود. دیگر داشتم می­ترسیدم، می­ترسیدم یک بلایی­سرش آمده باشد. به پویا گفتم: «شاید رفته پیش خاله معلم.» پویا همه همه ساندیچ را خورده بود. من می خواستم بروم توی اتاق خاله معلم­ها. همین طوری که داشتم توی حیاط می­رفتم، پویا هم می­آمد، یکدفعه­ای محمد حسین را دیدم که پیش آرش نشسته و دارد لپ لپ خوراکی­های ما را می­خورد. از همان جا داد زدم: «آرش، آرش.» بعد دویدم طرف آنها و داد زدم: «آرش، نگذار بخوره.» آرش سرش را برگرداند و به من نگاه کرد. من خیلی عصبانی شده بودم. می­خواستم حسابی این محمد حسین را کتک بزنم. رسیدم به آنها، پویا هم آمد. محمد حسین اصلاً از پیش خوراکی­ها بلند نشد. داد زدم: «محمد حسین لوس، پاشو ببینم! دیروزی همه خوراکی­هات رو خوردی، حالا اومدی مال مارو بخوری.» من هم می­خواستم گریه کنم، هم نمی­خواستم. محمد حسین به من گفت: «اِه چرا الکی به من می­گی محمد حسین، من محمد مهدی­ام.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 58صفحه 14