مجله کودک 58 صفحه 15
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : مرجان کشاورزی آزاد

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء

موضوع : کودک

مجله کودک 58 صفحه 15

دیگر خیلی زیاد زیاد اعصابم خرد شد، دویدم جلو و محمد حسین را هل دادم و به آرش گفتم: «چرا گذاشتی خوراکی­هامون رو بخوره؟!» آرش هی به من نگاه می­کرد و هی به محمد حسین و بعد دست گذاشت روی خوراکی­ها و گفت: «من اصلا نمی­دونم که محمد مهدی کیه. اصلا هم نمی­گذارم هیچ کس از این خوراکی­ها بخوره.» دیگر داشت اشکم در می­آمد. به آرش گفتم: «خب من محمد مهدی­ام دیگه.» محمد حسین لوس بدجنسِ شکمو هم گفت: «نه خیر آرش، من محمد مهدی­ام. مگه نه پویا.» من به پویا نگاه کردم. پویا سرش را تکان داد و گفت: «آره، راست می­گه، محمد حسین، محمد مهدی یه.» پویا هم داشت دروغ می­گفت. من دیگر زدم زیر گریه و گفتم: «الانه می­رم به خاله معلم چغلی دوتاتون رومی­کنم.» بعد راه افتادم که بروم پیش خاله. پویا گفت: «پاشو محمد حسین، اگه خانم رستمی بفهمه، دعوامون می­کنه­ها.» من داشتم می­رفتم که محمد حسین بلند شد و گفت: «باشه، خسیس، نمی­خورم، بیا خوراکی­هات رو بردار.» من دیگر خیلی ناراحت بودم، باید حتماً حتماً چغلی آنها را به خاله می­کردم. همان­طور داشتم می­رفتم که محمد حسین باز داد زد: «آی، محمدمهدی، بیا دیگه، لوس.» من ایستادم و به محمد حسین گفتم: «من حتماً به خاله می­گم، به بابایی هم می­گم، به مامانی هم می­گم.» محمد حسین داشت ادای مرا در می­آورد که یکدفعه آرش بلند شد و محمد حسین را هل داد و گفت: «تو خیلی بدی، بچه بد.» محمد حسین می­خواست با آرش دعوا کند که پویا گفت: «بیا ولشون کن. خوراکی نخواستیم.» من به پویا گفتم: «آقا پویا به مامانی می­گم که تو هم دروغ گفتی.» بعد آنها دست همدیگر را گرفتند و رفتند. من خیلی اوقاتم ناراحت بود. دیگر نمی­توانستم خوراکی بخورم. دیگردوست نداشتم مهمانی بازی کنم. آرش به من میوه داد و گفت: «بیا بخور.» شانه­ام را انداختم بالا و گفتم: «نمی­خوام... تو چرا گذاشتی محمد حسین بخوره؟» آرش گفت: «من فکر کردم که خودتی، آخه شما دوتا خیلی مثل هم هستید، کاشکی نبودید، کاشکی با هم یک کمی فرق داشتید.» من هم نمی خواستم شکلِ شکلِ محمد حسین باشم. ظهر که به مامانی گفتم که محمد حسین چه کار کرد، مامان حسابی دعوایش کرد و من دلم خنک شد، برای من بیشترتر خوراکی خرید و برای محمد حسین نخرید تا تنبیه بشود و دیگر الکی نگوید که من محمد مهدی­ام.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 58صفحه 15