تعبیر به «ظلّة خضراء» و «أظلّه» در کیف کنتم فی الأظلّة با ملاحظۀ این جهت است که از تحقق خارجی از آن بزرگواران، خصوصاً حضرت ختمی مقام، به «نور» تعبیر شده است؛ که مسلماً آن حضرت اوّلین صادر از حق است که به عبارات مختلف در آثار خاصه و عامه از آن حقیقت باهر مطلق تعبیر به أَوّلُ ما خلق الله روحی و نیز أوّل ما خلق الله نوری، و در حدیث جابر، رضی الله عنه، بنا به نقل عامه و خاصه: أوّلُ ما خلق الله نورَ نبیّنا شده است. احادیث از طرق عامه و خاصه در خلقت «نوری»
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 69 حضرت ختمی ولایت و نبوت و خواص از عترت لاتعد و لا تحصی است. ارباب کلام و حدیث، و غیر این فرق که درک فرق بین «نبوت تعریفی» و «نبوت تشریعی» را فاقدند، به بیراهه زده اند و نمی دانند روح نبوت و حقیقت ولایتْ وابسته به اِنباء و اِخبار از ذات و صفات و احکام در عالم خلق و ماده و شهادت نیست؛ و النبی هو المُنبٸ عن ذاته و صفاته و أفعاله تعالی. از آنجا که این مقام برای کمل از محمدیین در مقام وساطت در فیض ثابت است، ارباب تحقیق نبوت را خاص پیغمبری دانسته و یا اطلاق بر کسی نموده اند که در همین عالم شهادت بر وی وحی نازل شود، آن هم توسط ملک مقرب، یا ظهور علایمی از عالم مثال کدَویّ النحل أو سلسلة الجرس.
اینکه در حدیث مفضَّل از امام صادق، علیه السلام، سؤال شد: کیف کنتم فی الأظلّة مراد از «أظلّه» و «ظلّة خضراء» تحقق آن بزرگواران به صور قدریه در حضرت «لاهوت» و مرتبۀ واحدیت و مقام ظهور صور قدریه و اعیان ثابته می باشد. اینکه فرمود: فی ظلّة خضراء، وجه تسمیۀ ساکنان در حضرت لاهوت به «فی ظلّه خضراء»، یا وجه اطلاق «أظلة» به خضراء آن است که «خُضْرت» سیاهی مخلوط و ممزوج به سفیدی را گویند؛ و در لسان ارباب عرفان که گویند «سیاهی خود نشان از نور ذاتست»، و تعریف این اکابر، و یا تعبیر آنها، از نور ذاتْ به ظلمت و سیاهی، از جهت تمامیت ظهور ذات است، که به لحاظ آنکه نور با هر ابهرِ ذات از جهت شدت و تمامیت و اطلاق ذاتیِ معرا از قید و اطلاق در منتهای ظهور است، و به لحاظ عدم توانایی و عجز صاحب شهود از مشاهدۀ نور ذات و عدم قدرت مقید بر شهود مطلق، از این نور تعبیر به «سیاهی» کرده اند، ولی سیاهی ممدوح. و در حدیث مشهور نبوی، صلی الله علیه و آله، است که از آن حضرت سؤال شد: هل رأیتَ ربّک؟ فرمود: نورٌ أَنِّی أََرَاهُ. از این لحاظ اهل تحقیق فرموده اند: النور لا یُدرک و یُدرک به؛ و الضیاء یُدرک و یدرک به. هر چند که در مقام واحدیت و مرتبۀ اسماء و صفات، که تعین بلاواسطۀ ذات است، حقیقت وجود از مقام اطلاق ذاتی تنزل نموده است، فرق آن ذات اعتباری است؛ و اثری از نور ذات در ضیاء، که تنزل نور خالص صرف است، باقی است؛ و از مزج آن با نور متعینْ خُضرت در آن حاصل شده است.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 70 تعبیر حضرت صادق به کُنّا و سؤال سائل از آن حضرت به عنوان کُنْتم از این جهت است که اولیای محمدیین و وارثان مقام و علم و احوال آن حضرت در مقام «لی مع الله» متحدند؛ و از این اتحاد در این مقام تعبیر به لَنَا مَعَ الله حالاتٌ لیس فیها مَلَکٌ مقرَّبٌ و لا نبیٌّ مُرْسَلٌِ کرده اند. عارف محقق، سلطان سلاطین مملکت ذوق و شهود، شیخ محمود شبستری(رض)، به این معنا تصریح کرده است که:
«نبی چون آفتاب آمد ولی ماه یکی شد در مقام لی مع الله»
روایة و درایة
از روایات دیگری که به نزد آشنایان به مأثورات ولویه و مأنوسان با احادیث وارده از مقام قدس اولیای محمدیین و اقطاب عالم هستی و کمل از محرمان اسرار الهیه از حکم بالغه به شمار است، حدیثی است مذکور در کافی، تألیف شیخناالأقدم، حضرت ثقةالإسلام و قدوۀ ارباب حدیث، منقول از إمامنا و سیّدنا و مقتدانا و مفیض النور علی قواطن الجبروت، حضرت امام محمدباقر، أرواحنا فداه:
عن جابر بن یزید، قال علیه السلام: یا جابُر، إنَّ الله أَوََّلَ مَا خَلَقَ، خَلَقَ محمّداً و عترتَه الهُداةَ . . . فکانوا أَشباحَ نورٍ بَیْنَ یَدَی الله. قلت: ما الأشباح؟ قال: ظِلُّ النّورِ أََبدانٌ نورانیةٌ بِلا أََرْواحٍ، و کانَ مُؤَیَّداً بروحٍ واحدةٍ و هی روحُ القُدُس.
مراد از «اشباح» اعیان ثابته و صور قدریه است که صورت اسماء الهیه اند. و از آنجا که به وجود تبعی در حضرت امکان و ارتسام و لاهوت و مقام واحدیت موجودند، به «أظلال» و «أظلّه» در روایات تعبیر شده اند؛ و حضرت باقر اشباح را به «ظلّ نور» تعبیر فرموده اند.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 71 و مراد از «ابدان» اعیان تبعی قدری واقع در صقع لاهوت است. و تعبیر به أبدان نورانیة بلا أرواح از این لحاظ است که حقایق اعیانْ طینتْ و به منزلۀ مادۀ قابل تعلق به وجود خاص است، که از ناحیۀ «نَفَس رحمانی» و مشیّت ساریه به وجود خاص موجود شوند؛ و به همین جهت از آن وجود خاص تعبیر به «ارواح» کرده اند.
باید توجه داشت که مراد از «خلق» تقدیر است و «خَلَقَ» به معنای «قدَّر» می باشد. اعیان ثابتۀ آن بزرگواران سمت سیادت بر اعیان کافۀ ذراری وجود دارد. و خودْ انوار واحده اند که در موطنِ عهد و میثاق و نشئت ذَرّیه به تحقق قَدَری متحقق اند. و مراد از «روح القدس» فیض اقدس و تجلی ارفع اعلای حقیقة الحقایق است.
مقصود از نقل این روایات آن است که در کلام ارباب ولایت و عصمت به عالم «قَدَر» تصریح شده است؛ و از عالم میثاق و عهد و الست و قدرِ اول تعبیر به أظلال و أظلّه فرموده اند.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 72