فرق حضرت ختمی مآب، صلی الله علیه و آله، با موسی و دیگر انبیا در این بود که اسماء ظاهر و باطن بر او در حد اعتدال تام حاکم بود، و علم او به اسرار قدر تعارض با مقام تبلیغ و انذار و بشارت نداشت و همت او حد و نهایت نمی پذیرفت. تعارض موسی و خضر ناشی از عدم جامعیت آن دو بود: در موسی اطلاع از سرّ قدر، که خضر بالأخره به او عرضه کرد، تباین با دعوتش داشت؛ لذا از تبلیغ، که همان اعتراض به خضر باشد، قصور نورزید. و خضر به نحو اجمال از حقیقت «ما علی الرسولِ إلاّ البَلَاغُ» آگاه بود، و مشکل موسی را تصدیق کرد و عتاب و اعتراض را جبران نمود که إنی علی علم . . . کما أنت علی علم. اما وجود جمعی احدی احمدی، صلی الله علیه و أولاده، به سرّ مشکل وظیفۀ خود آگاه بود، و آن را آشکار ساخت که شَیَّبَتْنِی سورةُ هودٍ و أَخَواتُها. یعنی همان امر به استقامت بقوله تعالی «فَاسْتَقِِمْ کما أُمِرْتَ.»
و لمّا اشتملت علی الأمر بالإستقامة فی الدعوة التی قد تردّ عند الکافر و لا ترد عند المؤمن، فیشق علیه أن یرد أمر الله لکونه مأموراً بالإمتثال. فالمحمدی المشرب لا یأخذه فتور عند شهود ذلک، و لا
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 93 لومة لائم. و لم یکن أحد من الأنبیاء کذلک.
هذا ما أردنا تحریره فی هذه الوجیزة. و ظهر وجهه تأئید الإمام، قدس الله روحه، کلام أستاذه العارف حیث قال کانت وظیفة موسی حفظ المحضر، و وجه الفرق بین الحضور و المحضر.
در «نور» نهم از «مشکوة» دوم فرموده اند:
فإن کنتَ ذا قلب متمکن فی التوحید
إلی قوله، أعلی الله مقامه:
لمکان هذه الکریمة لنقصان أمته.
چنانکه راجع به موسی و حفظ مقام حضور و خضر، علیهماالسلام، عرض شد، خضر از جهت سعۀ دایرۀ ولایت از سرّ قدر خبر می داد، و موسی از جهت غلبۀ اسماء ظاهر بر او تحمل قبول حکم اسماء باطن را نداشت؛ چه علم به این اسماء با رسالت او منافات داشت. و حضرت ختمی نبوت متحقق به مقام جمعیت و مظهریت اسماء ظاهره و باطنه بود. و آن مظهر اسماء غیر متناهی به این حقیقت اشاره فرمود که أَنا ذُو العَیْنَیْنِ. پس، بر ذمۀ او بود که جمع کند بین اسرار قدر، و ارشاد قوم خود در مقام اظهار احکام تشریعیه و ابلاغ آیات کریمۀ دالۀ بر وعد و وعید و انذار و تبشیر و تحریص نفوس به سلوک إلی الله. قال، علیه و علی عترته السلام و التحیة: ما مِنْ نَسَمَةٍ کائنَةٍ إلَی یَوْمِ القیامةِ إلاّ و کُتِبَ مَقْعَدُه مِن النَّارِِ، أو الجَّنَةِ. و نیز فرمود: قال تعالی (بعد خلق القلم): «أُکْتُبْ عِلْمِی فی خَلْقِی إلَی الأبَدِ» و قال: جَفَّتِ الأقْلامُ و طُوِیَتِ الصَّحائفُ. اصحاب هشیار او عرض کردند: أفلا نتّکل علی الکتاب و
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 94 ندع العمل؟ قال، علیه أفضل التحیات: إعْمَلُوا؛ فکلٌّ مُیَسَّرٌ لِما خُلِقَ لَه.
آن حضرت معنای اسم اعظم و جامع جمیع اسماء کلیه و جزئیه و تنزیهیه و تشبیهیه است. شهود حقایق قدریه و ابلاغ احکام شرعیه از عهدۀ همۀ انبیا خارج بود، جز حضرت ختمی مقام؛ لذا حق تعالی، که خود مربی آن حقیقة الحقایق أی الإنسان الحادث الأزلی و الأبدی بود، تکلیف شاق او را گوشزد فرمود در موارد متعدد؛ و أهم الموارد قوله تعالی: «فاستقم کما أمرت. » و قد أخبر عن عظمة ما أمره الله بقوله: شیّبتنی سورة هود لمکان هذه الآیة.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 95