اینک ما به نحو اختصار نحوۀ ظهور حقیقت محمدیه را از مقام جمع و الوجود به عالم کثرت و نیل به مقام مظهریت جمیع اسماء، از جمله اسماء حاکم بر نشئت انسان، و رسیدن به مقام جمع الجمعِ اسماءِ تنزیهیه و تشبیهیه و پیوستن به اصل خود، و نیز راز اکملیت و اتمیت قوس صعود نسبت به قوس نزول، را بازنموده؛ و بیان می کنیم که وارثان مقامات و علوم و احوال آن سرور عالم، بالوراثة و التبعیة از آن مقامات بهره دارند. شیخ اکبر در چند موضع از کتاب الفتوحات المکیة این سرّ را آشکار ساخته است.
از ابن فارض نقل شد که
قبل فصالی دون تکلیف ظاهری ختمت بشرعی الموضحی کلّ شرعة
*
و إنی و إن کنت بن آدم صورةً فلی فیه معنیً شاهد بأُبوّتی
«بودم آن روز من از طایفۀ دردکشان که نه از تاک نشان بود و نه از تاک نشان»
*
«من بظاهر گرچه ز آدم زاده ام لیک معنی جدِّ جدّ افتاده ام»
*
و فی المهد حِزبی الأنبیاء و فی العَنا صر لوحی المحفوظ و الفتح سورتی
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 160 در معنای این بیت ابن فارض:
و قبل فِصالی دون تکلیف ظاهری ختمت بشرعی الموضحی کلَّ شرعة
شارح فرغانی گوید:
پیش از فصال و شیر باز کردن من در حال طفولیت، و پیشتر از آنکه به مبلغ سنی رسیدمی که ظاهر صورت من به تکلیفات اوامر و نواهی مطالَب شدی، یا نزد آن وقت صبی، ختم کردم به شریعت کامل جامع شامل خودم، که پیدا کننده و بیان کنندۀ حال و مقام و علوم و اسرار و اخلاق و آثار من است، مر هر شریعتی را که پیش از من بود؛ ازیراکه شریعت من صورت جمع شامل، و فذلکه و سرّ جمله و حاصل کلیۀ شرایع است. و شرایع دیگر صور اجزاء و تفاصیل جزئی او بود؛ لاجرم همه بر وی ختم شد.
مقصود شارح علامه آن است که حضرت ختمی مقام قبل از اوان بلوغ، بلکه هنگام طفولیت، از آنجا که نفس شریف او مستکفی بالذات و بی نیاز از معلم بشری بود، رشد عقلی در او در ایام صباوت در حد اعجاز بود، و این حکایت می کند از آنکه خطوط شعاعیۀ نوریه بین او و عین ثابت و حقیقت اصلیۀ او در مقام لاهوت ظاهر، و عقلی کلی و صادر اوّلْ مربی او در اوان طفولیت بوده است. حق تعالی تربیت او را به اسماء حسنی و صفات علیا بر عهده گرفت، و آنچنان سعۀ روحی در باطن او بهم رسید که خویش را خاتم جمیع شرایع الهیه دید.
نفوس کامله، خصوصاً أب الأرواح و العقول، از آن جهت که سیرشان سیر
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 161 محبوبی است، جذبات الهیه آن نفوس مقدسه، لاسیما أکمل النفوس، را بر ق آسا به اصل خود پیوندند؛ و این بزرگواران در طی مقامات و درجات به عبادات شاقه نیاز ندارند. چه در مقام تنزل از غیب به شهادت، و چه در مقام صعود به اصل خود، از جذبات حق مدد می گیرند. بعد از بلوغ آن حقیقة الحقایق به اصل خود، و بعد از طی مقامات روحیه و سرّیه، در مقام سیر «من الحق إلی الخلق» به وجودی حقانی ـ بدون تجافی از مقام غیب ـ به سیر «من الخلق إلی الخلق بالحق»، یعنی به وجودی حقانی، کلیۀ نفوس انسانیه را به تفصیل وجودی مشاهده نماید؛ و از طریق حقیقت اصلیۀ آنان و از راه عین ثابت هر انسانی به نحوی اعلی و اتم به سرّ قدر واقف گردد؛ و پس از احاطه به حقایق علمیه، به مقام خاتمیت جمع نبوات و ولایات بالغ شود؛ و آنچه از حقایق بر کتاب استعداد او در ازل نازل گردیده بود إلی أبدالآباد شهود نماید. و در دوران نبوت و خاتمیت آنچه که مدخلیت در وظایف او دارد بتدریج بر او نازل گردد. حق تعالی حقیقت قرآن را، که سند ختمیت اوست، تارةً از وجه خاص بدون واسطه، و تارةً از طریق و وساطت ملک وحی، بر قلب او القا فرماید. و ابن فارض از لسان آن حضرت خبر می دهد که الفتح سورتی.
«کرم بستانی»، که تائیه را چاپ کرده و اطلاع او از تائیه به همین اندازه است که می داند این اثر به زبان عربی سروده شده، گفته است: «الفتحٍ» الإنکشاف لأمر مغلق فی عناصر لوحی. بستانی چون از تصوف بی اطلاع و مطلقاً فاقد ذوق عرفانی است، منشی این حقایق را یعنی عارفی که با لسانی گرم و ذوقی بینظیر چنین مطالب عالیه ای را به نظم درآورده و آنچه را که دیگران، یعنی ارباب معرفت از کمل عرفا، اگر می خواستند بیان کنند باید چندین مجلد می پرداختند، او در چند صفحه انشاد کرده، چنین گرمرو سرمست از بادۀ تجلیات ذات و صفات را که فانی در سلطان وجود است و زبان او زبان حق است و حقیقةالحقایق ملقی آن حقایق معجز نشان بر قلب اوست ـ متکلف می داند! او معانی یک بیت از این قصیده را هم نمی فهمد، اما مدعی است که از آن جهت به تفسیر ابیات نپرداخته که شیخ حسن بورینی «لم یترک فی شرحه لها زیادة لمستزید.»!
اینکه ابن فارض در مقام ترجمانی حضرت ختم نبوت گفت: الفتح سورتی،
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 162 مراد او سورۀ «الفتح» است که با آیات «إنَّا فَتَحْنالَکَ فَتْحَاً مُبیناً. لِیَغْفِرَ لَکَ اللّه ما تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِکَ وَ ما تَأَخَّرَ و یُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَیْکَ و یَهْدِیکَ صِراطاً مُسْتَقیماً. و یَنْْصُرُکَ اللّه نَصْرَاً عَزیزاً.» آغاز می شود.
کتابمصباح الهدایة الی الخلافة والولایةصفحه 163