در اشاره به توجیه نسبت ابتلا به حق تعالی
و معنی «اختبار» و امتحان و کیفیت نسبت آنها را به حقّ تعالی جلّ جلاله پیش از این در شرح بعضی احادیث مذکور داشتیم به طوری که جهل بر ذات مقدس لازم نیاید، و محتاج به تکلفات و تأویلات نباشد. و اجمال آن را به طریق اشاره مذکور می داریم. و آن این است که نفوس انسانیه در بدو فطرت و خلقت جز محض استعداد و نفس قابلیت نیستند، و عاری از هر گونه فعلیت در جانب شقاوت و سعادت هستند، و پس از وقوع در تحت تصرف حرکات طبیعیه جوهریه و فعلیه اختیاریه، استعدادات متبدل به فعلیت شده و تمیزات حاصل می گردد. پس، امتیاز سعید از شقی و غثّ از سمین به حیات ملکی پیدا شود. و غایت خلقت حیات امتیاز و اختبار نفوس است. پس، ترتب امتحان بر خلق معلوم شد. و اما خلق موت نیز دخیل در این امتیازات هست، بلکه جزء اخیر علت است، زیرا که میزان در فعلیات صور اخیره است که انسان با آن صورت منتقل [شود]. و بالجمله، میزان امتیازات صور اخرویه ملکوتیه است، و حصول آنها به حرکات جوهریه و اختیاریه دنیویه
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 323 ملکیه است. پس، ترتب امتحان و اختبار بر خلقت موت و حیات معلوم شد بدون جهل. و تفصیل در این باب تا رفع اشکال بکلی شود منوط است به بیان علم «ذاتی» قبل الایجاد و علم «فعلی» مع الایجاد. و آن از حوصله این اوراق خارج است.
و اینکه فرموده است: أیّکم أحسن عملا. و امتحان را که راجع به نیکوتری «اعمال» قرار داده، آن نیز برگشت به همین معنی که ذکر شد کند، بنابراین حدیث شریف، زیرا که «احسنیت» را تفسیر به «اصوبیّت» فرموده، و اصوبیّت را به «خشیت» و «نیت صادقانه» ارجاع نموده، و این ها صور باطنیه نفس و مورد امتیازات واقعیه ارواح اند، یا آنکه مظاهر امتیازات غیبیه ذاتیه هستند، بلکه بنابر تأثر قلب و باطن از اعمال ظاهریّه، که پیش از این ذکر شد، این امتیازات نیز به واسطه اعمال واقع شود، پس، امتحان اعمال امتحان ذاتیات نیز هست.
و اگر چنانچه آیه شریفه را بر ظاهر خود حمل کنیم و قطع نظر از تفسیر امام، علیه السلام، کنیم، نیز «امتحان» به همان معنی مذکور خواهد بود، زیرا که نفس حصول در نشئه دنیا و خلقت موت و حیات، موجب امتیازات اعمال حسنه و سیّئه است: اما خلقت حیات، معلوم است. و اما موت، زیرا که با علم به عدم ثبات حیات دنیایی و حصول انتقال از این نشئه فانیه، البته اعمال انسان فرق می نماید و امتیازات حاصل می گردد.
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 324