فصل در بیان آنکه تقسیم قلوب راجع به چه چیز است
بدان که این تقسیمی که در این حدیث شریف از برای قلوب فرموده اند تقسیم کلی اجمالی است. و از برای هر یک از قلوب مراتب و درجاتی است، چه در جانب شرک و نفاق، یا ایمان و کمال. و ظاهر چنین است که این تقسیم برای قلوب پس از کسب و حرکات معنویه باشد، نه به حسب اصل فطرت و خمیره نفوس، تا منافی با اخبار فطرت و اینکه جمیع موالید بر فطرت توحیدند و شرک و نفاق عرضی است باشد. گرچه اگر به حسب اصل فطرت نیز باشد، به یک نحو از بیان صحیح است و رفع تنافی توان کرد، و به جبر مستحیل نیز منجر نشود، ولی اقرب به اعتبار و برهان احتمال اوّل است. و ما پیش از این ذکر کردیم که انسان تا در دار دنیا، که مبدأ شجره هیولی و تغیرات و تبدلات جوهریه و صوریه و عرضیه است، واقع است، می تواند خود را از هر مرتبه نقص و شقاوت و شرک و نفاقی نجات دهد، و به مراتب کمالیه و سعادات روحیه و ریحانیه رساند. و این معنی منافات ندارد با حدیث معروف: «الشّقیّ شقیّ فی بطن أمّه » زیرا که معنی حدیث این نیست که سعادت و شقاوت ذاتی و قابل جعل نیست، بلکه این حدیث موافق با برهان است، که به وضوح رسیده در محل خود که شقاوت راجع به نقص و عدم است، و سعادت راجع به وجود و کمال آن است، و آنچه از شجره طیبه وجود است ذات مقدس حق است به ترتیب اسباب و مسببات- که طریقه افضل المتأخرین و اکمل المتقدمین، نصیر الملة و الدّین، قدّس الله نفسه، می باشد. یا به طریق ظاهریت و مظهریت و وحدت و کثرت- که طریقه اعظم الفلاسفة علی الاطلاق، حضرت صدر المتألهین، است- و آنچه راجع به نقص و عدم است از شجره خبیثه ماهیت است، و مورد جعل نیست از جهت آنکه دون جعل است.
و توان گفت که حدیث شریف، که سعادت و شقاوت را در بطن می داند، مقصود از «بطن امّ» مطلق عالم طبیعت است که امّ مطلق و مشیمه تربیت اطفال طبیعت است. و نتوان «بطن امّ» را عبارت از آن معنای عرفی خود دانست، زیرا که سعادت چون از کمالات و فعلیات است، از برای نفوس هیولویه حاصل نیست، مگر بالقوّه. و ظاهر آن است سعید در بطن امّ بالفعل سعید است، پس باید ارتکاب
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 528 خلاف ظاهری نمود. و چون آنچه ذکر شد مطابق با براهین است، متعین است حمل این حدیث شریف بر آن یا چیزی که بر آن برگردد. بالجمله، تفصیل در این باب و بیان برهانی آن از وظیفه خارج است، لیکن گاهی قلم طغیان کند و بر خلاف مقصود جریان یابد.
کتابشرح چهل حدیث (اربعین حدیث)صفحه 529