مجله نوجوان 38 صفحه 23
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 38 صفحه 23

تجربه ترجمه : محسن رخش خورشید تبریک با کمی تاخیر! زن و شوهر جوانی ، بعد از گذشت پنج سال از تاریخ ازدواجشان آخرین هدیه عروسی شان را دریافت کردند. این هدیه را که یک دستگاه بستنی ساز بود ، یکی از دوستان قدیم فرستاده بود و داخل جعبه اش یادداشتی گذاشته بود با این مضمون «ببخشید که دیر شد. می خواستم مطمئن شوم که زندگی مشترکتان بادوام است.» آنها شگفت زده شدند و تصمیم گرفتند پاسخ خوبی به این دوست بدهند. پنج سال بعد برای او نامه ای نوشتند که : «بابت هدیه متشکریم. ببخشید که دیر شد ، می خواستیم مطمئن شویم که دستگاه بستنی ساز خراب نمی شود.» نکته : بعضی از آدمها خیلی صبور هستند! نفر بعد! آقایی در حال عبور از کنار یک باغ ، از توی باغ صدای بچه هایی را شنید که فریاد می زدند : سیزده ، سیزده. او خیلی تعجب کرد و کنجکاو شد که جریان را بداند. کمی که دقت کرد ، در حصار چوبی باغ ، حفره ای را دید. روی زمین نشست و چشمش را به حفره چسباند. اما ناگهان یک نفر با مشت به چشم او کوبید. او به عقب پرتاب شد و به زمین افتاد و در همان حال صدای بچه ها را می شنید. که فریاد می زدند : چهارده ، چهارده. نکته : فضولی کار خوبی نیست! اخطار ! منطقه ای در آلاسکا ، به نمایش زندگی طبیعی خرس ها اختصاص داده شده است. توریست ها می توانند خرسهایی را که آزادانه زندگی می کنند تماشا کنند و شاهد رفتارهای طبیعی آنها باشند. اما در هر صورت نباید بیش از اندازه به این حیوانات نزدیک شد. در جای جای آن منطقه پیامهای اخطار نصب شده و توریستها را از نزدیک شدن و غذا دادن به خرسها منع می کند. در بعضی از پیامها هم گفته شده در صورتی که یک خرس عصبانی شد چه باید کرد و اگر یک خرس دنبالتان کرد ، چطور فرار کنید. اما شاید جالبترین پیام ، مربوط می شود به یک رستوران در حوالی همان منطقه. روی در این رستوران کاغذی چسبانده شده و روی آن نوشته شده : «توجه ، توجه ، اگر یک خرس دنبالتان کرده ، لطفا این طرفی نیایید ، متشکریم.» نکته : خرسها سواد ندارند ، شما که دارید! خلاقیت معلمی به شاگردانش دستور زبان آموزش می داد و از آنها می خواست وقتی چیزی می نویسند ، خلاقیت به خرج دهند و از لغات مناسب و زیبا استفاده کنند. سپس از بچه ها خواست در مورد تعطیلاتشان انشاء بنویسند. وقتی انشای یکی از پسرهای کلاس را خواند ، کاملا ناامید شد. پسرک در انشایش نوشته بود : «من و پدرم و مادرم به دیدن یک قلعه گنده رفتیم» او از پسرک خواست که جمله اش را اصلاح کند و به او گفت که خلاقیت داشته باشد و در استفاده از لغات و خصوصا صفتها بیشتر دقت کند. پسرک رفت و چند لحظه بعد برگشت. این بار نوشته بود : من و پدرم و مادرم به دیدن یک قلعه بزرگ رفتیم که خیلی بزرگ بود ، و وقتی می گویم «بزرگ» ، منظورم «گنده» است. نکته : نمی شود به زور کسی را وادار به خلاقیت کرد! نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 38صفحه 23