مجله نوجوان 38 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 38 صفحه 24

قصه های کهن جنگ بیژن با گُرازان شهاب شفیعی مقدم قسمت اول پس از مرگ سیاوش ، آن جوان پاکدل ایرانی ، کیکاووس ، شاه ایران خسرو ، پسر سیاوش را از توران به ایران آورد و تاج و تخت به او سپرد. یکی از روزها که کیخسرو ، با گروهی از بزرگان و پهلوانان ایرانی مجلس شادی و بزمی آراسته بودند ، گروهی از اَرمانیان ، غریوان و گریان به بارگاهش وارد شدند و به او گفتند : ای شاه پیروز و آزاده سر مرز توران در شهر ماست به یک روی از ایشان بما بر بلاست سوی شهر ایران یکی بیشه بود که ما را بدان بیشه اندیشه بود گُراز آمد اکنون فزون از شمار گرفت آن همه بیشه و مرغزار به دندان چو پیلان ، به تن همچو کوه وز ایشان شده شهر اَرمان سُتوه اَرمان ، شهر ما سر مرز توران است و از تورانیان همواره بر ما ستم می رسد. در دیار ما بیشه ای بود. سبز و خرم که ما از محصول آن و میوه درختانش استفاده می کردیم و روزگاری می گذراندیم. اما اکنون گله ای از گرازان تیزدندان و کو پیکر ، از جانب توران به سرزمین ما هجوم آوردند و کشتزارهایمان را نابود و چهارپایانمان را پاره پاره کردند. ای شهریار به فریادمان برس و ما را از این درد برهان. کیخسرو با شنیدن حرفهای اَرمانیان سخت آشفته شد و دلش برای آن مردم دردمند سوخت. آنگاه از جا بلند شد و به پهلوانان و سران کشورش گفت: ای پهلوانان من ، از میان شما کسی هست که رنج مرا رنج خویش بداند و برای خشنودی یزدان و آن مردم دردکشیده به جنگ گرازان برود؟ هرکسی این کار را عهده دار شود ، از گنج و گوهر هرآنچه بخواهد به او خواهم داد و از خدمت به او دریغ نمی کنم. کس از انجمن هیچ پاسخ نداد مگر بیژن گیو فرخ نژاد همه خاموش بودند و از آن انجمن هیچ پاسخی شنیده نشد. ناگهان بیژن ، پسر گیو پهلوان از میان بزرگان بلند شد و به شاه گفت : من آیم به فرمان بدین کار پیش ز بهر تو دارم تن و جان خویش من برای جنگیدن با گرازان آماده ام و هر چه شاه بگوید ، همان کنم. نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 38صفحه 24