مجله نوجوان 38 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 38 صفحه 25

گیو ، پدر بیژن با شنیدن حرفهای پسرش پریشان شد و به او گفت : ای پسر تو هنوز تجربه نداری و تلخی و شوری روزگار را نچشیده ای. به راهی که هرگز در آن پای نگذاشتی قدم مگذار و آبروی من و خودت را نگهدار. بیژن که می دانست از عهده این کار برمی آید نگاهی به پدرش کرد و پاسخ داد : چنین گفت کای باب پیروزگر تو بر من به سُستی گمانی مبر تو این گفته ها از من اندر پذیر جوانم به کردار و در رای پیر سر خوک را بگسلانم ز تن منم بیژن گیو لشکرشکن کیخسرو از حرفهای بیژن شاد شد و به او گفت : براستی که هیچکس مثل تو شایسته و برازنده این کار نیست و تنها تویی که می توانی ما را از این رنج برهانی. آنگاه فرمان داد تا گرگین پسر میلاد همراه او برود و راه را به او نشان دهد. بیژن با گرگین به راه افتادند و به سوی جایگاه گرازان حرکت کردند. وقتی به نزدیکی آن بیشه رسیدند بیژن نگاهی به گرگین کرد و گفت : بهتر است هرچه زودتر به جنگ گرازان برویم و شاه را از این غم برهانیم. من به طرف گرازان می تازم و تو همین جا به هوش باش و اگر گرازی از دستم گریخت ، با یک ضربه شمشیر سر از تنش جدا کرده و هلاکش کن. گرگین که دل جنگیدن با گرازان را نداشت به بیژن گفت : تو برداشتی گوهر و سیم و زر تو بستی مر این رَزمگه را کمر کنون از من این یارمندی مخواه بجز آنکه بنمایمت جایگاه این تو بودی که با کیخسرو پیمان بستی و زر و سیم و گنج از او گرفتی. اکنون از من می خواهی که با گُرازان بجنگم؟ مرا با گُرازان کاری نیست بجز اینکه جایگاهشان را به تو نشان دهم. بیژن که از پاسخ گرگین سخت اندوهگین شده بود ، خنجرش را بیرون کشید و یک تنه میان گرازان رفت. به بیشه درآمد به کردار شیر گمان را بزه کرد مرد دلیر چو ابر بهاران بغرید سخت چو باران فرو ریخت برگ درخت برفت از پس خوک چون پیل مست یکی خنجر آب داده به دست همه جنگ را پیش او تاختند زمین را به دندان برانداختند ز دندان همی آتش افروختند تو گفتی که گیتی همی سوختند او مانند شیری نعره کشان و غرّان به جان گرازان افتاد. و یک ، یک هلاکشان کرد. در این میان گرازی پیل پیکر به سمت بیژن تاخت و زره او را پاره کرد. بیژن نیز مجالش نداد و بزد خنجرش بر میان برش به دو نیمه شد پیلتن پیکرش چو روبَه شدند آن ددان دلیر تن از تیغ بر خون ، دل از جنگ سیر سپس سر از تن آن گرازان جدا کرد و دندانهایشان را بیرون کشید تا به نشان پیروزی برای شاه هدیه ببرد. گرگین میلاد با دیدن زور بازو و قدرت و شجاعت بیژن سخت به شگفت آمد و به او حسادت کرد. گرگین که با پیروزی بیژن بر گرازان موقعیت خودش را نزد شاه در خظر می دید با ابلیس هم پیمان شد و قصد آن کرد تا هرجور هست بیژن را بفریبد و او را در دام بیندازد. گرگین حیله گر چه نقشه ای برای بیژن کشیده است؟ آیا او می تواند بیژن را بفریبد؟ ادامه ماجرا را هفته آینده برایتان می گویم. ادامه دارد ... نوجوانان دوست

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 38صفحه 25