مجله نوجوان 67 صفحه 33
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 67 صفحه 33

سرگرمی طرح جدول : مسعود اختری افقی 1 - مأمور قطع و وصل کردن ریل راه آهن - اهدای آن اهدای زندگی است 2 - کوره شیرینی پزی - سیم اتصال زمین - کجاست 3 - بیست و چهارمین حرف انگلیسی - ویتامین انعقاد خون - شهری مذهبی 4 - رشته کوه اروپایی (وارونه) - از وسایل کار نقاش 5 - یکی از رشته های تحصیلی 6 - علامت مفعول بی واسطه - « شما » ی فرنگی - واحد پول ژاپن - صحبت دوستانه 7 - بسیار - تمیز - با اطوار همراه است 8 - قمر - بهشت زیر پای آنهاست 9 - ستون بدن - شل - با آن منچ بازی می کنند 10 - ذرّۀ کوچک مادّه - یکی از ماه های شمسی 11 - حوضچۀ حمام - آدم - نُنُر عمودی 1 - مسافرت - عجم نیست - اندازه کردن لباس 2 - سمت - یکی از اجزای خون 3 - میوۀ تابستانی - حرف انتخاب - سه کیلو 4 - به هدف نرسیدن - میوۀ تلفنی 5 - شانه - وسیله بازی - دل 6 - گوشت آذری - صاف نیست - مادر عرب - نخ ارتجاعی 7 - نقاشی طنز 8 - کپی می کند - مدال بی سر 9 - خلق و عادت - خط کش مهندسی - رود مرزی 10 - بی پرده - فقیر - مادر ورزشها 11 - گلو - زایدۀ انت های روده کوچک پاسخ جدول 66 حکایت می دانید یا نمی دانید روزی بهلول در میدانی جمعیتی را جمع کرد که موعظه کند ، از آن ها پرسید : مردم هیچ می دانید که من چه می خواهم بگویم ؟ تمامی جمعیت یک صدا گفتند : خیر ! بهلول گفت : برای شما مردمی که این قدر نادانید من چه بگویم ؟ از سکّو پایین آمده و به دنبال کار خود رفت . روز دوم باز هم مردم را جمع کرده و به بالای سکّو رفت و پرسید : مردم هیچ می دانید که من می خواهم چه بگویم ؟ مردم همه یک صدا گفتند : بلی می دانیم !بهلول گفت : پس در این صورت نیازی به گفتن من نیست . و باز هم از سکّو به زیر آمده و به دنبال کار خود رفت . روز سوم باز هم مردم را جمع کرد و فریاد زد : ای مردم هیچ می دانید که امروز من چه می خواهم بگویم ؟ جمعیت در گوش هم گفتند اگر بگوییم نمی دانیم حرف نخواهد زد و اگر بگوییم می دانیم باز هم حرف نخواهد زد پس چه بهتر که گروهی بگوییم می دانیم و گروهی بگویین نمی دانیم؛ همین را گفتند . بهلول گفت : بسیار خوب ، آن هایی که می دانند به آن هایی که نمی دانند بگویند . دوباره از سکّو پایین آمد و به دنبال کار خود رفت .

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 67صفحه 33