- حیف نون ، به شما هم می گن دانش آموز ؟ کی می خواید آدم بشید ؟
کاوه سر جایش جابه جا شد . آقا علوم او را دید .
- البته منظورم به همۀ شما نیست ، با این کله فرفری و این تیر چراغ برقم !
محسن مثل فنر از جا پرید . بچّه ها همه خندیدند .
- آقا ما تیر چراغ برق نیستیم ! شاعر می گه :
مزن بر سر ناتوان دست زور
که روزی بیفتی به پایش چو مور .
آقای صدرا ، کتاب علوم را روی میز گذاشت و گفت :
- یعنی می خوای چه غلطی کنی ؟
محسن که فهمیده بود یک جای کار شعری که خوانده بود اشکال داشته است ، ادامه داد :
- آقا این رمز جدول بود به خدا . . . رمز جدول نشریه دیواری توی راهرو .
عباسی که تا حالا فقط حواسش به ساعت مچی اش بود زورکی به حرف آمد .
- آقا میکروب توی امتحان می یاد ؟
آقا علوم گفت :
- حتماً ، راستی کسی می دونه فلیمینگ کی بوده ؟
- آقا اسم یک پرنده است . ماهی خواره .
- نه ، گفتم فلمینگ ! این که تو می گی فلامینگوست .
- آقا توی امتحان می یاد .
- عباسی ، حالا فرض کن اینجا داری امتحانی می دی ، چه کوفتی می خوای بنویسی ؟
- آقا میکروب آدم رو می کشه ؟
- کاوه تو می تونی جواب جهانپور که انگار تا حالا خواب بوده را بگی ؟
- بله آقا ، من توی تلویزیون دیدم که میکروب ها مرغها رو نابود کرده بودند .
- آقا منم توی آینه دیدم دندونام رو میکروب خورده !
- آقا میشه میکروب ها رو نصیحت کرد تابا انسان صلح کنند ؟
- آقا مادرم می گه هر جا می ریم باید مواظب میکروب ها باشیم !
- آقا به نظر شما توی این کلاس چند تا میکروب هست ؟
- آقا میشه من دستام رو بذارم زیر میکروسکوپ و ببینم چند تا میکروب داره ؟
- آقا چرا به من گفتید ویروس ؟ میکروب ها و ویروسها فامیلند ؟ آخه من و اشکان یه جور هایی فامیلیم .
صدای زنگ شنیده شد . آقا علوم برعکس همیشه زودتر از همه بچّه ها کلاس را ترک کرد . . .
آقای مدیر محسن را تنبیه کرده بود . در اطاق دبیران باز شد . معلّمها داشتند صبحانه می خوردند ، اقا علوم با دقّت در حال مالیدن پنیر به روی تکه ای نان بود . . . محسن با خودش فکر کرد . « اگر میکروب ها نبودند الان پنیر هم نبود . » آقا علوم از همانجا بهش تعارف کرد ، بفرما !
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 67صفحه 19