مجله نوجوان 121 صفحه 21
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 121 صفحه 21

در ماتم دوست اسماعیل امینی مهربانتر شجاعتر و مسلمانتر چه حالی میشوی اگر بدانی که همین امروز همة آرزوهایت برآورده میشود؟ اگر بدانی که همة چیزهایی که در کتابها خواندهای و از بزرگترها شنیدهای، همة داستانها و شعرها و حماسهها، همین امروز جلوی چشمهایت زنده میشود و تو میتوانی در میان اسطورهها و فهرمانها راه بروی و با آنها حرف بزنی و حتی اگر همت کنی خودت یکی از آنها باشی، چه حالی میشوی؟ روزهایی که منتظر بودیم تا امام به ایران بازگردد همین حال را داشتیم. در آن روزها من نوجوانی پانزده ساله بودم و برایم همة آنچه میدیدم و میشنیدم تجسم آرزوهایم بود. ایران که به خیال شاه و حامیان خارجیاش جزیرة آرامش و در واقع جولانگاه بیگانگان و فرهنگ بیگانه بود ناگهان تبدیل شده بود به سرزمین اسطورهها و حماسهها، مردم از هر رنگ و لباس و طبقهای برای استقلال، آزادی و حکومت اسلامی به میدان آمده بودند. امام آمد و خواب هزاران سالة شاهان را آشفت. آمد و پیام عدالت و معنویت و برادری را آورد. من حس میکردم که تمام تاریخ مثل نوار فیلم از جلوی چشمم رد میشود. زندگی در هر روزی از روزهای انقلاب برابر صد سال جست­و­جو در تاریخ بود. امام آمده بود که دلها و دیدگان ما را دگرگون کند،آمده بود که حال ما را بهترین حال بگرداند. آرزو داشت که ایران، مستقل، سربلند و دیار برادری و معنویت باشد. دلش میخواست که ندای آسمانی الله اکبر و لاالهالاالله در همة جهان رساتر از هر صدای دیگری به گوش برسد. امام منادی توحید و عدالت بود و همه را به مهربانی و برادری و عدالت دعوت میکرد. من یقین دارم هنوز هم با نگاه مهربانش، حرفها، فکرها و کارهای ما را تماشا میکند و دلش میخواهد که ما هر روز مهربانتر، با انصافتر، پر تلاشتر، شجاعتر، عادلتر و در یک کلام مسلمانتر باشیم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 121صفحه 21