محسن وطنی
خانهای برای شاعران جوان
تقریباً 15 سال پیش بود. من هم
درست مثل امروز شما یک نوجوان
بودم و باز هم مثل شما گهگاهی شعر
هم میگفتم و گاهی وقتها این جرأت را
پیدا میکردم که این بیتهای شکسته
بسته را روی کاغذ بیاورم و به یک
استاد نشان بدهم تا ایرادهای آن را
بگیرد و به من سرمشق جدید بدهد.
آن روزگار دسترسی به شاعران
بزرگ به این راحتیها نبود چون مثل
امروز اینقدر فرهنگسرا و خانۀ فرهنگ
و جلسات ادبی و از این چیزها وجود
نداشت و خیلی به ندرت این امکان
پیش میآمد که استادان برتر و
شاعران برجسته را از نزدیک ببینی و
از درخت دانش آنها میوه بچینی.
*
در آن روزگار معلمهای ادبیات هم
نمیتوانستند کمک چندانی به نوجوانان
شاعر بکنند چرا که ذهنیّت معلمان آن
روزگار دقیقاً مثل معلمان این روزگار
چندان امروزی نبود و نظرات اوت آن
عزیزان بیشتر باعث کور شدن ذوق
نوجوانان شاعر میشد و طبیعتاً همۀ
دانشآموزان این شانس را نداشتند
که پای درس معلمان خوش ذوق و با
مطالعه بنشینند.
**
بله! همان سالها بود که چند نفر از
بزرگترین شاعران روزگار از جمله
آقایان ساعد باقری، محمدرضا
عبدالملکیان، محمدرضا محمدی نیکو،
خانم دکتر فاطمه راکعی، به همراهی
سهیل محمودی عزیز و مرحوم سیّد
حسن حسینی و همچنین زنده یاد
قیصر امینپور تصمیم گرفتند که
نگذارند استعدادهای جوان بیدلیل به
جویهای فراموشی سپرده شود؛ این بود
که به همّت این بزرگواران دفتر شعر
جوان تأسیس شد تا سرپناهی برای
همه شاعران جوان باشد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 164صفحه 4