طنز
مریم شکرانی
از دفترچه خاطرات یک بازیگر فقید!
خاطرۀ اوّل خاطرۀ دُیُم خاطرۀ سِیُم
امروز دیگر قطعاً قطعاً به این نتیجه رسیدم که به درد هیچ کاری در این دنیای فانی نمیخورم خداوند باریتعالی در سر تا پای هیکل نحس مالطف فرموده و هیچ هنری آفرینش نفرمودهاند. رودربایستی و تعارف با خودمان نداریم که! بنابراین چکار کنیم دیگر گوربابای حرف کارشناسان و منتقدان هنری سرتاسر دنیا؛ میرویم که بازیگر بشویم!
الان دارم توی آینه خودم را برانداز
میکنم تا ببینم آن خانم مسئول ثبت
نام کلاس بازیگری از روی چه حسابی فرمودند بنده چهره فتوژنیکی دارم... یک ساعت، دو ساعت است که هِی به آینه زل میزنم و هِی به این نتیجه میرسم که ایشان حالشان خیلی بد بوده است و احتمالاً اختلالات بینایی داشتهاندآدم که با خودش رودربایستی ندارد که!
به ما گفتند که قرار است رابرتدنیرو از هالیوود تشریف بیاورند و مربّی و استاد ما بشوند ولی نمیدانم چرا الان یک آقای کچل بیریخت و بیسواد دارد سر کلاسمان چرت و پرت و آسمان و ریسمان به هم میبافد؟! البته
از لهجه ضایعشان که فاکتور بگیریم شاید بتوان حرف مسؤلان آموزشگاه را باور کرد که آقای دنیرو بدون گریم بیشتر از این ازشان در نمیآید. اگر چه من باز هم شک دارم ولی خدایی دروغ به این گندگی امکان دارد اصلاً! نه حتماً خود ایشان آقای رابرت دنیرو
هستند ولی خدایی قدّشان چرا اینقدر آب رفته و چاق و چلّه شدهاند این آقای استاد بیشتر شبیه بشکه است تا رابرت دنیرو! خوب آدم چه کار کند آدم با خودش که رودبایستی ندارد...
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 164صفحه 12