اعصابنوردی
حیم- اعصاب نورد
درس معلم اَر بود، قاتل اعصاب شما
تیره کنید روز او با کمک صفحۀ ما
این چه تماسی است؟!
اگر یادتان باشه حیم- اعصاب نورد، قبل از عید از تماس یک معلم خانوم با سر دبیر مجلّه صحبت
کرده بود. آن معلم خانوم محترم که اصلاً از حرفهایش و لحن صحبت کردنش معلوم نبود که مربی
امور تربیتی یک مدرسۀ دخترانه است! کلیۀ افحاش (جمع مکسر فحش) و اناسِز (جمع مکسر
ناسزا) که از دوران طفولیت آموخته بود به دهان آورد، به طوری که آی دی کالر سبز مجلّه
از خجالت سرخ شد و سوخت!
این معلم خانوم ما را متهم کرد که بچّهها را از مدرسه فراری کردهایم ولی ناگهان شاهد
از راه ایمیل رسید و ما فهمیدیم نصف بیشتر بچّههایی که در مدرسه بند شدهاند به دلیل
صفحات اعصاب نوردی به مدرسه میروند و آموزش و پروش مدیون ما است!
از جیم-اعصاب نورد به حیم- اعصاب
نورد!
من هیچوقت در مدرسه بند نمیشدم.
آنجا برایم زندانی بود که دیوارهایش
مرا گاز میگرفتند. معلمها با نگاههای
تندشان مرا ریش ریش میکردند و
کتابهای درسی همچون غلطک مرا له
میکردند.
ناگهان یک روز یک اتفاق افتاد و رعد و
برقی در ذهن من زد. این رعد
و برق باعث شد همان شب بدو بدو
بروم و جلوی مدرسه بخوابم تا صبح
بتوانم به عنوان اولین دانش آموز وارد
مدرسه بشوم.
من وسط اتاق دراز کشیده بودم و برنامۀ
ورزش از نگاه دو را نگاه میکردم. پیژامهام
را تا زیر گلویم بالا کشیده بودم و تخمه
میشکستم. فیروز کریمی داشت یک بلایی
بر سر افراد داخل استودیو میآورد که بعداً
فهمیدم همان اعصاب نوردی است.
همین طوری که داشتم تخمه میخوردم و
پوستش را فوت میکردم وسط اتاق مادرم
با عصبانیت جلوی صفحۀ تلویزیون ظاهر
شد و چند تا فحش به من داد که مضمونش
این بود که یعنی من در محل رشد و نمو
گوسپندان و گاوان بزرگ شدهام و در همین
میان پاکت تخمه را از جلوی من قاپید تا از
پنجره به درون حیاط بیندازد. من هم چون
از مادرم فرزتر و تیزتر و بُزتر بودم، دستم
به گوشۀ پاکت بند شد. مادرم بکش، من
بکش، مادرم بکش، من بکش... پاکت از
هم جِریده شد و من چشمم به داخل پاکت
افتاد که ظاهراً قسمتی از یک جَریده بود!
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 164صفحه 24