نقد و نظر
مرتضی سورج
گلاب به روتون، روم به دیوار،
بلانسبت؛ متروی تهران!
تذکّر مهم:
بحث ما الان بر سر مترو به عنوان
یک وسیلۀ نقلیۀ بزرگ عمومی است
و آنچه که در اینجا میگوییم خدایی
نکرده هیچ نسبتی با هیچ یک از قومیتها و هیچ یک از اقشار مختلف جامعه ندارد و به جز خود ما بدبخت بیچارهها که به جز تحمّل فشار مترو هیچ چارۀ دیگری نداریم هیچ شخص حقیقی یا حقوقی
دیگری مدّ نظر نمیباشد و همچنین
بزرگان و شخصیتها و مقاماتی که به
طور نمادین و در روزهای خاص مثل افتتاح ایستگاهها و در محیطی بسیار آرام و انسانی سوار متروی شریف و محترم میشوند از نوشتۀ پیش روی شما استثناء بوده و در مراحل بعدی این نوشتار مورد نظر نمیباشند!
بلا نسبت بزرگترها
قدیمترها که ما میخواستیم تأتر
بازی کنیم، مربّی تأتر به ما میگفت:
«وقتی چشمتان به جمعیّت افتاد، برای
اینکه اعتماد به نفس خودتان را از
دست ندهید، خیال کنید همۀ اینها
گوسفند هستند که دارند شما را نگاه
میکنند.» راست هم میگفت. وقتی
خیال میکردیم مردم گوسفند هستند
دیگر هول نمیشدیم و دیالوگمان
یادمان نمیرفت.
بعدها در دانشگاه هم درسی داشتیم
به نام «آیین سخنوری» که استاد آن
درس هم گفته بود که اگر خیال کنید
مردم حاضر در پیش روی محترم شما
گوسفند هستند بسیار خوب سخنرانی
میکنید.
البته من فکر میکنم «گوسفند پنداری عمومی» تکنیکی است که در هنگام نمایش یا سخنرانی جواب بدهد ولی فکر نمیکنم که مثلاًً وقتی که ما رئیس مترو شدهایم یا قرار است به مردم خدمات بدهیم استفاده از این تکنیک کار خوبی باشد.
به هر حال اگر رئیس محترم مترو
هم میپذیرفت که باقی انسانها مثل
خودشکه سوار مترو نمیشود، دارای شأن انسانی هستند حتماًً یک فکری برای شأن انسانی باقی مسافران مترو هم میکرد و این همه آدم زیر دست و پا له نمیشد.
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 164صفحه 6