مجله نوجوان 164 صفحه 25
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 164 صفحه 25

آنچه از غیب پدیدار شد آمد به نظر تخمه‏ها اول به هوا رفت و بعد در گوشه و کنارِ خانه فرود آمد. دهان مادرم می‏جنبید ولی صدایش محو شد. نگاهم بر روی آن تکّه کاغذ ‏دوید و به آنجایی رسید که «مدرسه اصلاً جایدرس خواندن نیست ولی در آنجا بهترین موقعیتها برای اعصاب نوردی پدید می‏آید!» بقیۀ صفحه پاره شده بود. به خودم آمدم. مادرم همچنان داشت فریاد می‏زد. گفتم: باشه! باشه! هر چی تو بگی! بعد مادرم را بوسیدم و با محبت از او پرسیدم: بقیۀ این کاغذ کو؟ مادرم که از دیوانه بازی من متحیر شده بود دستش را باز کرد. کاغذ در دستش متلاشی شده بود. با عجله بیرون دویدم. مادرم پرسید: کجا؟ و من فریاد زدم: دم مغازۀ اصغر تخمه! مادرم را دیدم که زیر لب چیزی گفت و به من فوت کرد! خلاصه وقتی دیدم اصغر تخمه تعطیل کرده است دم خانۀ‏شان رفتم و فهمیدم پسرش مجلّۀ دوست کودک می‏خوانده است ولی چند وقت است که امور مشترکین مجلّۀ دوست از آنجاییکه تیراژ دوست نوجوانان خیلی زیادتر است و برای واحد اشتراک، توزیع این مجلّه خیلی مهم است برایش دوست نوجوانان فرستاده است و اصغر تخمه هم از ورقه‏های آن مجلّه برای خودش پاکت درست کرده است. وقتی با کوله‏باری از مجلّۀ دوست نوجوانان به خانه برمی‏گشتم تازه فهمیدم با پیژامه هستم. لباسهایم را عوض کردم و همان موقع رفتم جلوی مدرسه، تا از صبح اول وقت در آن لوکیشن اعصاب نوردی، به پرورش علاقه و استعداد ذاتی‏ام بپردازم!

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 164صفحه 25