ماجرای من و خط 66
قاسم رفیعا
لطفاً با لهجۀ مشهدی بخوانید!
بلیت
پیرامون این تکه کاغذ به ظاهر
بیارزش اما کار راهانداز، صبحت
زیاد شده است. از جمله این که توی
خیابانهای تهران به راحتی میتوانی
بلیت اتوبوس را با نصف قیمت یا شاید
کمتر خریداری کنی اما همین کاغذ
بیبها در مشهد بیشتر از پول خرد و
اوراق بهادار مصرف دارد و شما هر
جا دلتان بخواهد میتوانید آن را خرج
کنید. حتی بانک هم به جای پول خرد
به شما بلیت میدهد.
البته قرار نیست من در باب ارزش
این کاغذ اخیراً تبلیغاتی
برای شما سخن بگویم بلکه قرار استماجرایی را که در ابتدای خط 66 رخ داد، برای شما تعریف کنم.
آن روز ما خوشحال بودیم از این که
صاحب صندلی شدهایم و البته زیاد
هم شلوغ نبود. تازه نشسته بودیم که
آقای راننده وارد شد و از همان جلوی
اتوبوس شروع کرد به جمع کردن
بلیتها. (عجب رسمیه، هر روزی بلیت
گرفتن یک تغییر ساختار میکند، یک
بار اول باید بدهی، یک
بار موقع پیاده شدن.
یکبار باید بنشینی بعد جمع میکند،
یک بار...) خلاصه آقای راننده بلیتها
را که جمع کرد، به جای اینکه پشت
فرمان بنشیند، از در وسط اتوبوس
رفت بیرون. لابد یادش رفته بود چایی
قند پهلوی لبدوزش را بخورد.
چند دقیقهای گذشت. ما کم کم
داشتیم توی آفتاب پخته میشدیم که
یک نفر دیگر وارد اتوبوس شد و از
همان در جلو اعلام کرد که آقایان و
خانمها بلیتها را آماده کنید که سر و
صدای ما در آمد.
- آقا ببخشید، چند بار بلیت
میگیرید؟
- نه آقا، اینها کرایۀ نشستن
روی صندلی را هم میگیرند.
مرد با حالت خاصی گفت:
«من دفعۀ اولیه که میخوام
بلیت جمع کنم.»
- پس اون آقای اول
کی بود؟
- کدوم آقای اول؟
-کدومآقای اول؟ ما
یکبار بلیت دادیم.
شما اگه دیدید یک نفر با یک کیسه
زباله پر از بلیت به سراغ مغازه شما
آمده، بدانید که بلیتهای ما را دزدیده
است. الان چند سال است که دنبال
این دزد خونسرد میگردم. جدی شما
این آقا را ندیدهاید؟
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 164صفحه 20