مهدیه نظری
قسمت اول
در ستایش صلح
با یک پرسش آغاز میکنم: آیا آدمی
جز شعر نردبانی برای رسیدن به آنچه
که عقل در نمییابد، دارد؟
آنچه که امروز نام علم را به دوش
میکشد از رساندن انسان به آرامش
یا حتی آسایش ناتوان است. بیایید با
هم مرور کنیم: جدیدترین فرضیههای
علمی جز تخیلی کودکانهنیست؛ آنچه
کیهانشناسان دربارۀ آغاز پیدایش
جهان سر هم کردهاند به تلنگری
فروریختنی و آنچه زیست شناسان
به آن مینازند با یافته شدن فسیلی
قدیمی، از هم میپاشد.
علم حقوق در جهان بیش از هر
زمان دیگری از برقراری عدالت ناتوان
است، حتی ناتوانتر از زمانی که کتیبۀ
حمورابی افراد را به پاسداشت حقوق
همسایه ترغیب میکرد!
فلسفه و تعقل- به معنای رایج آن-
در سکون و سقوط از معنای واقعی خود
یعنی «حکمت» دور افتاده است. به
تاریخ نگاه کنیم، کدام فلسفه است که
راهی به سوی مدینۀ فاضله بگشاید؟
نه! علم و عقل- یعنی چیزی که ما
به عنوان علم و عقل میشناسیم- راه
به جایی نمیبرد و پیشرفت تکنولوژی
تنها صورت عینی تخیّلهای کودکی
بشر است: زمانی انسان دوست داشت
که حس پرواز را تجربه کند، زمانی
خواست که صدای محبوبش را همه
جا همراه داشته باشد، زمانی خواست
که حرکت را آسانتر کند و... این همه
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 182صفحه 14