مجله نوجوان 183 صفحه 32
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 183 صفحه 32

اسماعیل امینی غیر قابل چاپ اصلاً جمله‏اش بوی شیطنت می‏داد. یعنی همان واژه‏هایش که نه! اما آن یک کلمه، بد جوری دهان کجی می‏کرد و با حالت مضحکی به روی آدم می‏خندید. واژۀ شرم­آور «گاو» را می‏گویم. وقتی این واژه را در آن جملۀ عجیب دیدم، ناگهان تمام تاریخ را با سرعت در ذهنم مرور کردم. صف بی‏انتهایی از گاوها و گوساله‏ها با لبخند تمسخر دندانهایشان را نشانم می‏دادند و می‏گذشتند. «آپیس» گاو مقدس مصر باستان، هفت گاو لاغر که هفت گاو فربه را می‏خوردند، گوسالۀ سامری ترومپت در دست، گاو قربانی بنی اسراییل که هرگز زمین شخم نزده بود، گاوی که به فریدون قهرمان شاهنامه شیر داده بود با یک زنبیل پر از شیر پاکتی، گاوهای نژاد اسراییلی که روزی یک خروار شیر می‏دهند، گاو محبوب هندوها که آنقدر عزیز است و آنجا مردم، صادرات غیر پشمی گاو را به دست و صورتشان می‏مالند و به آن تبرک می‏جویند و ما اینجا همان صادرات گاوی! را کود مزارعمان می‏کنیم یا سوخت تنورمان، گاو مش حسن، گاوهای حکایتهای مثنوی یکی آنکه در گذر از بازار بغداد غیر از پوست خربزه هیچ چیز ندیده بود و دیگری آنکه در یک جزیرۀ سرسبز و پر نعمت از صبح تا شب مشغول چرا بود و سیر نمی‏شد یعنی به جوع البقر (گرسنگی گاو) مبتلا بود، گاو روی بطریهای شیر، گاوهای غرب وحشی، گاو صف بی‏پایان گاوها... دستم از خشم می‏لرزید، یعنی چه؟ گیرم که گاو در ادبیات و فرهنگ بشری سابقۀ دیرینه‏ای دارد اما این یکی دیگر از آن حرفهاست. نه! اینطوری به خیلی جاها برمی‏خورد و مهم‏تر از همه به گردانندگان دانش‏پرور مراکز علمی و فرهنگی گام به گام و تضمین شده و پزشکی صد در صد و طبقه‏بندی شده و نشر چشمک، حتماً برمی‏خورد. تازه خوانندگان محترم و والدینی که قربان دست و پای بلورین بچۀشان می‏روند و همگی ماشاء­الله هزار ماشاء­الله فرزندان نابغه و فرزانه و تیزهوش و کنکوری و المپیادی تحویل جامعه می‏دهند و مصالح مورد نیاز کارخانۀ دکتر و مهندس­سازی آموزش عالی را می‏پرورند هم ممکن است دلخور شوند. آقا شما اصلاً چه کار دارید به این کارها؟ مگر بخیل مردم هستید؟ بگذارید بچه‏های مردم درسشان را بخوانند و تستهایشان را بزنند و واحدهایشان را پاس کنند و مراکز علمی و فرهنگی به کاسبی‏شان برسند. نه! اصلاً نمی‏شد چشم­پوشی کرد. خودم با خودکار قرمز روی کلمۀ گاو خط کشیدم و به جای آن نوشتم فرزندان. به به چه سلیقه‏ای! ملاحظه بفرمایید: «اصلاً فرزندانتان را به ما بسپارید و پس از یک دورۀ فشرده پروفسور تحویل بگیرید.» بله! من صراحتاً می‏گویم که خودم این اصلاح را انجام دادم نه سر دبیر محترم.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 183صفحه 32