مریم شکرانی
خفنتی.وی!
مجری (در حالیکه سرش را محکم به این طرف و آن
طرف پرتاب میکند و ترق ترق بشکن میزند و زیر لب
میخواند): سیندرلااااا سیندرلااااا سیندرلا / سیندرلا عروس
شد، قصۀ ما تموم شد! سیندرلاااااا سیندرلاااااا
یکی از بینندگان پشت خط: آقای شب خیش...
مجری: شب خویش هستم قربانت بروم. دیکتهات مشکل
دارد ها... بچه بودی نمرۀ دیکتهات را چند میشدی؟
(بیننده کلی ذوق میکند و هر هر میخندد!): 12 اینها
مجری: باشد. اشکال ندارد. شما یک قلم و کاغذ بیاور و
شماره حساب را یادداشت کن و فردا صبح.... (رو به پشت
صحنه) بچهها فردا چند شنبه است؟
بچههای پشت صحنه (با نعره): ساندی!
مجری: بله، فردا یکی از ساندیهای ماه آگوست است. خدا را شکر
بانک هم تعطیل نیست. شما فردا صبح خروسخوان میروی بانک و به حساب من
پول میریزی که میخواهیم جشن سالگرد شبکه را بگیریم پول نداریم. به جان خودت
اگر نریزی شبکه را تعطیل میکنم.
بیننده (باز با ذوق): هر هر هر....! چشم آقای شب خویش. اگر میشود شما هم فردا
کت گلبهی خال خالیتان را بپوشید. با تشکر.
مجری: پس فردا جشن سالگرد تأسیس خفنتی.وی است. برای همین ما تکههایی از
برنامههای پرمحتوا و چند سال افتخار هنریمان را در سالهای گذشته گلچین کردیم
که برای شما پخش میکنیم. ببینید... (و باز با حرکات موزون و زیر لب میخواند):
عدس پلو... آخ جون! لوبیا پلو... آخ جون! ور بپری! آخ جون! ...
گزیدۀ سال 81
شب خویش (در حالیکه سرش را محکم به این طرف و آن طرف پرتاب میکند و
ترق ترق بشکن میزند و زیر لب میخواند): اومدم در خونهتون نبودی / راستش رو
بگو - بگو کجا رفته بودی! دیم دارام رارام رارارام رارام!
سلام بینندگان عزیز! امروز خانم فیفی مهمان برنامۀ ما هستند. هنرمند خیلی خفن و
باکلاس خواننده. فیفی جان چقدر گوشوارهات خوشگل است. چند دلار خریدی؟
فیفی (الکی غش غش میخندد!): قابل ندارد آقای شب خویش! یک
میلیون دلار.
بیننده (پشت خط): سلام فیفی جان... چرا توی مملکت غریب
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 199صفحه 12