ا
از این ولخرجیها میکنی؟ اینجا جمعه بازار ده تا از این گوشوارهها پانصد تومان.... پنج هزار ریال منظورم...
شب خویش (تماس را قطع میکند و
رو به فیفی): خب فیفی جان... چقدر رنگ لنزت قشنگ است. من از دوربین میخواهم روی جفت چشمهای قشنگ شما زوم کند!
فیفی (باز الکی هرهر میخندد!): مرسی آقای شب خویش جان... راستی شما یادت است رفتیم کنار رود آمازون خربزه خوردیم؟
شب خویش: بله، بینندگان عزیز یادش بخیر... ما رفتیم کنار رود آمازون... من الان شماره حساب میدهم خدمتتان
که پول بریزید به حساب بنده و به منِ بینوا کمک کنید وگرنه شبکه را تخته میکنم برود پی کارش. الان هم نوبت پخش آگهی است: ماساژور انگشت پا مجهز به قلقلک دهنده...
گزیدۀ سال 82
شب خویش (در حالیکه سرش را
محکم به این طرف و آن طرف پرتاب میکند و ترق ترق بشکن میزند و زیر لب میخواند): عمو سبزی فروش؟!
بعله! ... سبزی کم فروش؟! بعله... سبزی خوب دارین؟! ...
سلام بینندگان عزیز! هاوآریو؟ اینجا
ما چهار تا دانه تربچه میخریم شش
هزار دلار. ایران سبزی خوردن کیلو چند است؟
بینندۀ پشت خط: صد تومن آقای شب خویش. تازه وانتی میآید توی کوچه
داد میزند پنج کیلو سیصد تومن...
شب خویش: آی قربان شکلتان بروم. ما اینجا چهار تا دانه تربچه نقلی میخریم
شش هزار دلار و آن وقت شما سبزی
میخرید کیلو صد تومان و به شبکۀ
ما هم کمک نمیکنید؟! ای نامردها... یادداشت کنید شماره حساب را... اگر ریختید به حساب که هیچ وگرنه پس
فردا کرکرۀ اینجا را پایین میکشم.
راستی یکی از بینندگان لطف کرده
بود به بنده یک ناخنگیر، یک مسواک برقی و یک جفت کفش کمک کرده
بود که خدا خیرش بدهد. خدا برکتش
را زیاد کند. حالا درست نیست آدم
بگوید ولی بنده کارم به جایی رسیده
بود که تصمیم گرفتم بروم در کلیسا
و کفش مردم را بپوشم و فرار کنم.
خلاصه الان چند سالی میشود که
من پابرهنه در خیابان تردد میکنم و
کف پاهایم تاول زده است اندازۀ کره
زمین که برای آنکه بینندگان حالشان
بد نشود از نشان دادن آن خودداری میکنم...
بچههای پشت صحنه آن کیسۀ
کمکهای مردمی این دوست را بفرستید جلوی دوربین...
گزیدۀ سال 83
شب خویش (در حالیکه سرش را
محکم به این طرف و آن طرف پرتاب میکند و ترق ترق بشکن میزند و زیر
لب میخواند): رفتیم دوبی چه جایی
بود؟ / جاتون خالی صفایی بود / بیا
با هم بریم سفر دوبی دوبی / منو با
خودت ببر دوبی دوبی
به به سلام بینندگان عزیز! در این
برنامه از خانم شیشی جان، هنرمند و خوانندۀ محبوب دعوت کردیم بیایند
برنامۀ ما. شی شی جان عینکت چه
مارکی است؟! رنگش خیلی قشنگ
است.
شیشی: بیف استراگانوف!
شب خویش: به به! بینندگان عزیز،
شماره حساب میدهم خدمتتان همین
الان یک توک پا بلند شوید بروید
بانک سر کوچه و از دسترنجتان یک
مقدار پول به این شماره حساب بریزید
تا بنده با خیال راحت اینجا بنشینم و
به دور از مشکلات اقتصادی برایتان برنامههای پر محتوا و متنوع از خودم
تولید کنم. به جان خودش! من یک
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 199صفحه 13