مجله نوجوان 199 صفحه 13
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 199 صفحه 13

ا از این ولخرجیها می‏کنی؟ اینجا جمعه بازار ده تا از این گوشواره‏ها پانصد تومان.... پنج هزار ریال منظورم... شب خویش (تماس را قطع می‏کند و رو به فی‏فی): خب فی‏فی جان... چقدر رنگ لنزت قشنگ است. من از دوربین می‏خواهم روی جفت چشمهای قشنگ شما زوم کند! فی‏فی (باز الکی هرهر می‏خندد!): مرسی آقای شب خویش جان... راستی شما یادت است رفتیم کنار رود آمازون خربزه خوردیم؟ شب خویش: بله، بینندگان عزیز یادش بخیر... ما رفتیم کنار رود آمازون... من الان شماره حساب می‏دهم خدمتتان که پول بریزید به حساب بنده و به منِ بینوا کمک کنید وگرنه شبکه را تخته می‏کنم برود پی کارش. الان هم نوبت پخش آگهی است: ماساژور انگشت پا مجهز به قلقلک دهنده... گزیدۀ سال 82 شب خویش (در حالیکه سرش را محکم به این طرف و آن طرف پرتاب می‏کند و ترق ترق بشکن می‏زند و زیر لب می‏خواند): عمو سبزی فروش؟! بعله! ... سبزی کم فروش؟! بعله... سبزی خوب دارین؟! ... سلام بینندگان عزیز! هاو­آر­یو؟ اینجا ما چهار تا دانه تربچه می‏خریم شش هزار دلار. ایران سبزی خوردن کیلو چند است؟ بینندۀ پشت خط: صد تومن آقای شب خویش. تازه وانتی می‏آید توی کوچه داد می‏زند پنج کیلو سیصد تومن... شب خویش: آی قربان شکلتان بروم. ما اینجا چهار تا دانه تربچه نقلی می‏خریم شش هزار دلار و آن وقت شما سبزی می‏خرید کیلو صد تومان و به شبکۀ ما هم کمک نمی‏کنید؟! ای نامردها... یادداشت کنید شماره حساب را... اگر ریختید به حساب که هیچ وگرنه پس فردا کرکرۀ اینجا را پایین می‏کشم. راستی یکی از بینندگان لطف کرده بود به بنده یک ناخن‏گیر، یک مسواک برقی و یک جفت کفش کمک کرده بود که خدا خیرش بدهد. خدا برکتش را زیاد کند. حالا درست نیست آدم بگوید ولی بنده کارم به جایی رسیده بود که تصمیم گرفتم بروم در کلیسا و کفش مردم را بپوشم و فرار کنم. خلاصه الان چند سالی می‏شود که من پابرهنه در خیابان تردد می‏کنم و کف پاهایم تاول زده است اندازۀ کره زمین که برای آنکه بینندگان حالشان بد نشود از نشان دادن آن خودداری می‏کنم... بچه‏های پشت صحنه آن کیسۀ کمکهای مردمی این دوست را بفرستید جلوی دوربین... گزیدۀ سال 83 شب خویش (در حالیکه سرش را محکم به این طرف و آن طرف پرتاب می‏کند و ترق ترق بشکن می‏زند و زیر لب می‏خواند): رفتیم دوبی چه جایی بود؟ / جاتون خالی صفایی بود / بیا با هم بریم سفر دوبی دوبی / منو با خودت ببر دوبی دوبی به به سلام بینندگان عزیز! در این برنامه از خانم شی‏شی جان، هنرمند و خوانندۀ محبوب دعوت کردیم بیایند برنامۀ ما. شی شی جان عینکت چه مارکی است؟! رنگش خیلی قشنگ است. شی‏شی: بیف استراگانوف! شب خویش: به به! بینندگان عزیز، شماره حساب می‏دهم خدمتتان همین الان یک توک پا بلند شوید بروید بانک سر کوچه و از دسترنجتان یک مقدار پول به این شماره حساب بریزید تا بنده با خیال راحت اینجا بنشینم و به دور از مشکلات اقتصادی برایتان برنامه‏های پر محتوا و متنوع از خودم تولید کنم. به جان خودش! من یک

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 199صفحه 13