گذاشت.
در روز نامزدی، والتر تاج گل زیبایی
برای سارا درست کرده بود. تاج
گلی پر از گلهای زرد و سپید. طبق نوشتههای والتر، بهار وقت خوبی برای
جشن عروسی آنها بود.
صدای ضربهای به در، افکار سارا
را به هم ریخت. یکی از مستخدمین شولنبرگ، لیست مدادی بد خط
غذاهای فردا را برای سارا
آورده بود.
سارا پشت ماشین
تحریرش نشست و
کارتی را درآن قرار داد. او بخوبی
میدانست که برای تایپ کردن 21 کارت لیست غذا به یک ساعت و نیم وقت نیاز دارد.
لیست غذای آن روز تغییرات زیادی نسبت به روزهای قبل داشت. سوپها سبکتر بودند و غذاهای گوشتی جدیدی به لیست اضافه شده بودند. گویی حضور بهار در لیست غذاهای رستوران هم احساس میشد و غذاهای سرخ کردنی خیلی کمتر از لیست زمستانی غذای آن روز به چشم میخورد.
سارا شروع به کار کرد و
در حین کار، سعی میکرد به
غذاها، ترتیب و نظم خاصی
دهد. درست قبل از تایپ کردن
اسامی میوه ها، سارا حسابی روی
لیست غذا گریست! او برای
مدت دو هفته، هیچ نامهای از
والتر دریافت نکرده بود. در
لیست غذا نام نوعی «برگر»
به چشم میخورد که با تخم مرغ آبپز همراه بود. ادویۀ این «برگر» از گلبرگهای گل زردی بود که تاج گل سارا را تشکیل داده بود و این غذای عجیب، بهترین روز زندگی سارا به یادش آورد.
سارا مجبور بود به تایپ کردن
ادامه دهد، بنابراین جلوی اشکهایش
را گرفت ولی خاطرات همچنان در
ذهنش مرور میشد. والتر از او خواسته
بود تا به نیویورک برود. او قرار بود
از شرکت در برنامۀ گندم کانادا به
نیویورک بیاید و جشن عروسی را به
راه بیندازد و بعد از 2 هفته گشت و
گذار در نیویورک، با همسرش به خانه
برود تا در جشنی که پدرش برای آنها
خواهد گرفت، شرکت کنند. همه چیز
طبق برنامه پیش میرفت تا موقعی
که سارا به نیویورک رسید و مستقر
شد و البته از آن زمان، هیچ نامهای از
والتر دریافت نکرد. او پول کافی برای
بازگشت نداشت و...
ساعت 6 بعدازظهر، مستخدم
شام سارا را آورد و کارتها را با خود
برد. سارا با ناراحتی شامش را خورد.
درست سر ساعت هفت و نیم بود که همسایههای او شروع به دعوا و مرافعه
کردند و همسایۀ دیگر او با بلند کردن
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 199صفحه 28