صدای موسیقی در اتاقش، به جنگ
سر و صدای آنها رفت. بیچاره سارا. او
حتّی نتوانست از فضای بیرون استفاده
کند چون گربهها روی تراس او، جنگ عجیبی به راه انداخته بودند. سارا
تصمیم گرفت با کتاب خواندن خودش
را سرگرم کند و مشغول شد.
کسی در اصلی خانه را به صدا
درآورد و صاحبخانه پاسخ داد. سارا
صدای آنها را میشنید، به خاطر همین کتاب را پرت کرد و به طرف در دوید. (حتماً شما حدس میزنید که چه کسی
به سراغ سارا آمده. این نشانۀ ضعف نویسنده است!)
سارا پلهها را سه تا یکی کرد و خودش
را به والتر رساند و فریاد زد: چرا برای
من نامه ننوشتی؟ چرا؟
- نیویورک شهر خیلی بزرگی است.
من هفتۀ گذشته به آدرس قبلی تو
رفتم ولی نتوانستم نشانهای از تو پیدا
کنم. من حتی به پلیس خبر دادم تا
کمکم کند تا تو را پیدا کنم.
- من برای کرایۀ خانه قبلی پول کافی
نداشتم ولی آدرس جدیدم را برایت
فرستاده بودم.
- نامههای تو به دست من نرسیده
است.
- اگر راست میگویی پس چطوری
من را پیدا کردی؟
- من هر روز عصر، وقتی از گشتن به
دنبال تو خسته میشدم، خسته و ناامید
به این رستوران همسایه میآمدم و
غذا میخوردم. چون غذاهای خانگی
این رستوران را از قدیم میشناسم.
امروز مستخدم رستوران به من گفت
که نوعی همبرگر با ادویۀ گلهای زرد، همان گلهای زرد خودمان هم در لیست
غذاها اضافه شده و خوب است آن را امتحان کنم. من هم روی کارتهای تایپ
شدۀ لیست غذا به دنبال این غذا میگشتم.
که...
- که چی؟
- که یکدفعه از جا جستم و از صاحب رستوران خواستم تا آدرس تایپیستش
را به من بدهد.
- چرا؟
والتر با خنده کارت لیست غذا را از جیبش
بیرون کشید. سارا بلافاصله
کارتی را که همان روز
تایپ کرده بود
شناخت. والتر با
انگشت به عنوان
غذای مخصوص
اشاره کرد و سارا
نوشته را خواند، او به جای
«ادویۀ مخصوص، برگر و تخم
مرغ آبپز» این جمله را
تایپ کرده بود:
«ادویۀ مخصوص، والتر و تخم مرغ
آبپز»
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 199صفحه 29