مجله نوجوان 231 صفحه 24
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 231 صفحه 24

بزرگان دوست ابوعلی سینا امین صدری ابن سینا به نام حسین پسر عبدالله در سال 370 هجری قمری متولد شد و در سال 428 هجری قمری درگذشت . نام او را به تفاریق ابن سینا ، ابوعلی سینا و پور سینا گفته اند . در برخی منابع نام کامل او با ذکر القاب چنین آمده : شرف الملک ، شیخ الرئیس ، ابوعلی ، حسین بن عبدالله ، ابن سیناو البخاری . وی صاحب تألیفات بسیاری است و مهم ترین کتاب های او عبارت اند از : "شفا" در زمینه فلسفه و منطق؛ "قانون" در زمینه پزشکی . "وی شاگردان دانشمند و کارآمدی به مانند ابوعبید جوزجانی ، ابوالحسن بهمنیار ، ابو منصور طاهر اصفهانی و ابوعبدالله محمد بن احمد المعصومی را که هر یک از ناموران روزگار خود بودند ، تربیت نمود ." بخشی از زندگی نامه او به گفته خودش به نقل از شاگردش ابوعبید جوزجانی ، بدین شرح است : پدرم عبدالله از مردم بلخ بود . در روزگار نوح پسر منصور سامانی به بخارا درآمد بخارا در آن عهد از شهرهای بزرگ بود . پدرم کار دیوانی پیشه کرد و در روستای خُرمیثن به کار گماشته شد . به نزدیکی آن روستا ، روستای اَفشنه بود در آنجا پدر من ، مادرم را به همسری برگزید و وی را به عقد خویش درآورد . نام مادرم ستاره بود من در ماه صفر سال 370 از مادر زاده شدم نام مرا حسین گذاشتند . چندی بعد پدرم به بخارا نقل مکان کرد . در آنجا بود که مرا به آموزگاران سپرد تا قرآن و ادب بیاموزم . دهمین سال عمر خود را به پایان می بردم که در قرآن و ادب تبحر پیدا کردم ، آنچنان که آموزگارانم از دانسته های من شگفتی می نمودند . در آن هنگام مردی به نام ابوعبدالله به بخارا آمد او از دانش های روزگار خود چیزهایی می دانست . پدرم او را به خانه آورد تا شاید بتوانم از وی دانش بیشتری بیاموزم . وقتی که او به خانه ما آمد . من نزد آموزگاری به نام اسماعیل زاهد فقه می آموختم و بهترین شاگرد او بودم و در بحث و جدل که شیوه دانشمندان آن زمان بود تخصصی داشتم . ناتلی به من منطق و هندسه آموخت و چون مرا در دانش اندوزی بسیار توانا دید به پدرم سفارش کرد که مبادا مرا جز به کسب علم به کاری دیگر وادار سازد و به من نیز تأکید کرد جز دانش آموزی شغل دیگر برنگزینم . من اندیشه خود را بدانچه ناتلی می گفت می گماشتم و در ذهنم به بررسی آن می پرداختم و آن را روشن تر و بهتر از آنچه استادم بود فرا می گرفتم تا اینکه منطق را نزد او به پایان رسانیدم و در این فن بر استاد خود برتری یافتم . چون ناتلی از بخارا رفت ، من به تحقیق و مطالعه در علم الهی و طبیعی پرداختم . اندکی بعد رغبتی در فرا گرفتن علم طب در من پدیدار گشت . آنچه را پزشکان قدیم نوشته بودند . همه را به دقت خواندم .چون علم طب از علوم مشکل به شمار نمی رفت ، در کوتاه ترین زمان در این رشته موفقیت های بزرگ بدست آوردم تا آنجا که دانشمندان بزرگ علم طب به من روی آوردند و در نزد من به تحصیل اشتغال ورزیدند . من بیماران را درمان می کردم و در همان حال از علوم دیگر دوست نوجوانان سال پنجم / شماره 19 پیاپی 231 / 31 مرداد 1388

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 231صفحه 24