یک امید ، یک بهار
آتوسا صالحی
بارها تو را میان آسمان / دیده ام ، بزرگ ، خوب و مهربان
من همیشه با تو حرف می زنم / چون خود تو گفته ای "مرا بخوان"
ابر وقتی از تو حرف می زند / بید زرد ، سبز رنگ می شود
وقتی آب شعر حفظ می کند / من دلم دوباره تنگ می شود
باز توی دفترم برای تو / یک امید ، یک بهار می کشم
روی پله های رنگ رفته مان / می نشینم ، انتظار می کشم
بعد ، لحظه ای خیال می کنم / رو به روی من تو ایستاده ای
گوش کرده ای به حرف های من / خواهش مرا جواب داده ای
دست های سرد من که بی دلیل / گاه گاه اشتباه می کنند
مثل یک غروب چشم های تو / خشمگین مرا نگاه می کنند
فکر می کنم بدون یاد تو / قلب ها سیاه و زشت می شوند
در دلم همیشه ذکر خیر توست / با تو خانه ها بهشت می شوند .
دوست نوجوانان
سال پنجم / شماره 19 پیاپی 231 / 31 مرداد 1388
مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 231صفحه 21