از اول به نزدیکان خودم اجازه دخالت نمی دادم
من ـ این هم عرض کنم که من ـ مزاجم اقتضای اینکه هر روز بیایم اینجا، با این وضعی که الآن هست [ندارد]؛ من الآن خسته شده بودم؛ آمدم اینجا دیدم چاره ندارم [الاّ ]اینکه با آقایان صحبتی بکنم. من معذرت می خواهم از آقایان که بتوانم بیایم. اولاً، این را عرض بکنم که من از اولی که داخل در این باب شدم [اجازۀ] دخالت به کسی نمی دادم؛ به نزدیکان خودم هم اجازۀ دخالت هیچ وقت نمی دادم. خودم مستقل بودم در کارهایم. خودم هر کاری را می خواستم می کردم و هر کاری را نمی خواستم نمی کردم؛ و به حَسَب تشخیص خودم و تفکر خودم کارها را انجام می دادم. خیال نکنید که من حالا اینجا که آمدم مثلاً ارتباط خاصی با کسی داشته باشم، یا کسی در کارهای من دخالت بکند و من هم قبول بکنم از او؛ این حرفها نیست در کار. کدورتی نداشته باشید از این جهت که من مثلاً اگر رفتم بیرون برای استراحت، این یک چیزی بوده است که من مثلاً به آقایان رسیدگی نکنم، خدمت آقایان نرسم. من در خدمت همۀ آقایان هستم و آنجا هم، منزلم، درش باز است؛ هر کس از آقایان می خواهد، بیاید آنجا، لکن از اینکه بیایم در این محل و اینجا باشم، یا اینکه از آنجا هر روز پا شوم بیایم اینجا، از این معذرت می خواهم از باب اینکه مزاج من همچو اقتضایی ندارد؛ و من باید برگردم آنجا و استراحت بکنم، و ان شاءالله خودم را حاضر کنم برای خدمت به همۀ آقایان.
* * *
کتابامام به روایت امامصفحه 149