حجت الاسلام والمسلمین عباسعلی عمید زنجانی
اسوۀ حسنه
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : بصیرت منش، حمید ـ طاهری، مرتضی ـ میرشکاری، اصغر

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1385

زبان اثر : فارسی

اسوۀ حسنه

‏     ‏‏از دومین سال ورود به حوزه علمیه قم، در سال 1331 ه ش، با نام و‏‎ ‎‏شخصیت حضرت امام(س) آشنا شدم و این آشنایی توأم با علاقه‏‎ ‎‏وصف ناپذیر و عشق به خصوصیات ظاهری از قبیل وقار و سیمای نورانی‏‎ ‎‏و رفتار حکیمانه و حتی پاکیزگی و طرز راه رفتن آغاز گردید. ‏

‏     من که در آن ایام به تحصیل سطح اشتغال داشتم، خود را ملزم‏‎ ‎‏می دانستم که حداقل روزی یک بار امام را با همان سیمای ملکوتی و‏‎ ‎‏وقار ببینم. این دیدارها در فاصله کوچه یخچال قاضی تا مسجد کوچه‏‎ ‎‏حرم و تا حرم حضرت معصومه(س) و بازگشت صورت می گرفت. ‏

‏     من در ابتدا توصیف حضرت امام را از استادم شنیدم که بارها از‏‎ ‎‏شخصیت والایی به نام حاج آقا روح الله و یا حاج آقا، یاد می کرد و سپس‏‎ ‎‏با رؤیت حضرت ایشان، احساس وصف ناپذیری را در خود یافتم.‏

‏     آنچه در اولین برخورد در خود احساس نمودم با توجه به سابقه ذهنی‏‎ ‎‏که از شخصی به نام حاج آقا روح الله داشتم، جلوه ای از علم امام صادق‏‎ ‎‏علیه السلام و شجاعت و وقار جدش علی(ع) و شمایی از شخصیت جامع‏‎ ‎‏پیامبر(ص) بود. ‏

‏     شاید توصیف خاطرات آن روزها که اکنون نزدیک به چهل سال از‏‎ ‎‏آن گذشته، برای من دشوار باشد؛ ولی حتی طرز راه رفتن و نگاههای نافذ‏‎ ‎‏و رنگ سفید و شفاف لاجورد گونه پیراهن امام هم نکته بود و برای من‏‎ ‎‏خاطره ای برجسته.‏

‏     من در آن روزها طلبه هیجده ساله ای بودم که می خواستم از همه‏

‏حالات امام برای خود اسوه و الگو بگیرم. علم جامع، اخلاق، عرفان،‏‎ ‎‏وقار، تعبد و ... و حتی پاکیزگی ظاهری امام برای من الگو بود. ‏

‏     امام هر روز پس از درس، از مسجد کوچک کوچه حرم (محل‏‎ ‎‏درس) در آخرین دقایق روز به زیارت حرم حضرت معصومه(س)‏‎ ‎‏مشرف می شدند و من در آن روزها زیارت حضرت امام را به معنی‏‎ ‎‏تشرف مرحوم ملاصدرا به حرم در حل معضلات فلسفی تفسیر می کردم‏‎ ‎‏و از این اسوهُ ملکوتی در حد فهم و توانایی برای خود سیرت و خلق و‏‎ ‎‏رفتار می ساختم. حتی یادم هست راه رفتن امام را تقلید می کردم. در سال‏‎ ‎‏1350 که برای تصدی وظایف روحانیت و خدمت در سنگر مسجد به‏‎ ‎‏تهران آمدم، بارها افراد متعدد این نکته را به من می گفتند که حرکات شما‏‎ ‎‏ما را به یاد امام می اندازد. و برخی می گفتند شما چقدر به امام شبیه هستید‏‎ ‎‏و برخی مدعی بودند امام را در خواب در چهره من دیده اند. من از نقل‏‎ ‎‏این مطالب، انگیزه ای جز بیان عمق خاطره های خود از نخستین‏‎ ‎‏دیدارهای حضرت استاد (قده) ندارم. ‏

‏ ‏

‎ ‎