حجت الاسلام والمسلمین سید جواد علم الهدی
درخواست تأیید از ثامن الائمه(ع)
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

نوع ماده: کتاب فارسی

پدیدآورنده : بصیرت منش، حمید ـ طاهری، مرتضی ـ میرشکاری، اصغر

محل نشر : تهران

ناشر: مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س)

زمان (شمسی) : 1385

زبان اثر : فارسی

درخواست تأیید از ثامن الائمه(ع)

‏     ‏‏ارتباط حضرت امام(س) با امامان معصوم(ع) به گونۀ خاصی بود که‏‎ ‎‏برای من و امثال من قابل درک نبود. تنها چیزی که من حامل پیغام آن از‏‎ ‎‏جانب استاد به حضرت ثامن الحجج علی بن الموسی الرضا(ع) بوده و‏‎ ‎‏خود شاهدم، آن بود که قضیه انجمنهای ایالتی و ولایتی در سطح وسیعی‏‎ ‎‏توسط تبلیغات رژیم شاه، توسعه می یافت. اواخر سال 1341 بود که امام‏‎ ‎‏مبارزات را در حد بیان در مسجد اعظم و اعلامیه ها شروع کرده بودند و‏‎ ‎‏نظر مبارکشان این بود که توسط نامه علمای بزرگ شهرهای دور ایران و‏‎ ‎‏حتی شهرهای مرزی کشور را آگاه سازند. چون من اهل مشهد بودم و در‏‎ ‎‏شهرهای خراسان تا شهرستان زاهدان روحانیها را بخوبی می شناختم،‏‎ ‎‏تعداد دَه عدد نامه به علمای شهرهای مختلف ایران با خط خودشان‏‎ ‎‏مرقوم فرموده و در آن خطر قطعی امریکا و ایادی آن در ایران را تشریح‏‎ ‎‏کرده بودند. شبی بود، ساعت 10 برای آخرین بار برای دست بوسی استاد‏‎ ‎‏به منزل ایشان رفتم و نامه ها را تحویل گرفتم. به من فرمودند، از مسافرت‏‎ ‎‏تو و کارت کسی آگاه نشود. شما مستقیماً قبل از هر کار در مشهد به‏‎ ‎‏محضر حضرت علی بن الموسی الرضا(ع) مشرف شوید و این جملات را‏

‏به آن حضرت عرض کنید که آقا، ما می خواهیم قدم بزرگی را برای اسلام‏‎ ‎‏و نجات مسلمین به طور وسیع برداریم. چنانچه مصلحت می دانید ما را‏‎ ‎‏تأیید کنید و چنانچه مصلحت نمی دانید هم اکنون به ما خبر دهید حرکت‏‎ ‎‏را همین الان متوقف کنیم. تأکید کردند که این جمله را به کسی نگویید.‏‎ ‎‏این جانب قبل از ملاقات هر روحانی، در مشهد، به حرم تشرف حاصل‏‎ ‎‏نموده و عین عبارت امام را پیش روی ضریح مطهر عرض نمودم.‏‎ ‎‏نامه هایی را که در مشهد متعلق به روحانیون بود، تقدیم نمودم و موافقت‏‎ ‎‏کتبی اَعلام خراسان را دریافت کردم. قرار چنین شد که اصناف بازار‏‎ ‎‏مشهد طوماری جهت پیروی از منویات جدی حضرت امام ترتیب دهند‏‎ ‎‏و خود به طور مستقیم به منزل امام ارسال دارند. از مشهد به شهر تربت و‏‎ ‎‏از تربت به فردوس و از فردوس به بیرجند و از بیرجند به زاهدان رفتم. به‏‎ ‎‏زاهدان که رسیدم شب جمعه بود. آخرین نامه متعلق به مرحوم آیت الله ‏‎ ‎‏کفعمی، عالم مبارز و مجاهد منطقۀ بلوچستان بود. ایشان از نامۀ امام‏‎ ‎‏استقبال فراوانی کرد و نامه را بوسید. و چون ایشان با مولوی عبدالعزیز‏‎ ‎‏قرار داشت که یک جمعه نماز جمعه را شیعیان در مسجد عامه زاهدان به‏‎ ‎‏امامت مولوی عبدالعزیز برگزار کنند و هفتۀ دیگر نماز جمعه به امامت‏‎ ‎‏آیت الله کفعمی در مسجد جامع زاهدان برگزار شود، حُسن اتفاق آنکه‏‎ ‎‏فردای آن روز نوبت مسجد جامعه زاهدان بود. آیت الله کفعمی آن روز‏‎ ‎‏را استثنائاً کفن پوشیده و سلاح شمشیر به دست گرفت. مولوی عبدالعزیز‏‎ ‎‏و سایر علمای عامّه در نماز شرکت کردند. در خطبۀ دوم نامۀ حضرت‏‎ ‎‏امام را بلند و آشکار قرائت کرد و با مقدمات تهیه شدۀ قبلی از هر دو فرقه‏‎ ‎‏شیعه و سنی خواست که طومار حاضر را در پایان نماز امضا نمایند. آنجا‏‎ ‎‏به قلب من چنین وارد شد که پیام امام رضوان الله علیه در نزد حضرت‏‎ ‎‏رضا(ع) مثبت و مورد تأیید غیبی بوده است. دو طومار مفصل آنجا پر‏

‏شد و آقای کفعمی همراه خود به قم آورد و به امام تسلیم کرد. من در‏‎ ‎‏شرح جریان مسافرت که به محضر استاد حکایت نمودم احساس کردم که‏‎ ‎‏استاد قبل از این، جواب تأیید را از حضرت رضا(ع) گرفته است. ‏

‏ ‏

‎ ‎