فصل پنجم در شمه ای از آداب وضو است به حسب باطن و قلب
من ذلک ما ورد عن الرّضا علیه السّلام: اِنَّمٰا اُمِرَ بالوُضُوءِ لِیَکوُنَ العَبْدُ طٰاهِراً اِذٰا قٰامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبّارِ وَ عِنْدَ مُناجاتِهِ اِیّاهُ، مُطیعاً لَهُ فیما اَمَرَهُ نَقِیّاً مِنَ الاَْدْنٰاسِ وَالنَّجاسَةِ؛ مَعَ ما فِیهِ مِنْ ذَهٰابِ الکَسَلِ وَ طَرْدِ النُّعاٰسِ وَ تَزْکِیَةِ الْفُؤادِ لِلْقیٰامِ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبّارِ، و اِنّمٰا وَجَبَ عَلی الْوَجْهِ وَالْیَدَیْنِ وَالرّأْسِ وَالرَّجْلَیْنِ، ِلاَنَّ العَبْدَ اِذٰا قامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ، فَاِنّمٰا یَنْکَشِفُ مِنْ جوَارِحِهِ وَ یَظْهَرُ ما وَجَبَ فِیهِ الوُضُوءُ؛ وَ ذلِک اَنَّهُ بِوَجْهِ یَسْجُدُ وَ یَخْضَعُ، وَ بِیَدِهِ یَسْئَلُ وَ یَرْغَبُ و یَرْهَبُ وَ یَتَبَتَّلُ، وَ بِرَأْسِهِ یَسْتَقْبِلُهُ فی رُکوعِهِ وَ سُجُودِهِ، وَ بِرِجْلَیْهِ یَقُوُم وَ یَقْعُد...الخبر
می فرماید: همانا امر شده است به وضوء تا آن که بنده پاک باشد هنگامی که می ایستد مقابل خدای جبّار و وقت مناجات نمودن او حق را و برای آن که مطیع باشد در آنچه او را امر فرموده و پاکیزه باشد از کثافات و نجاست؛ با آن که در آن است فوائد دیگر از قبیل برطرف شدن کسالت و رفع شدن چرت و پاکیزه شدن دل برای ایستادن در مقابل خدای جبّار.
تا اینجا نکتۀ اصل وضو را بیان فرمود؛ و اهل معرفت و اصحاب سلوک را متنبّه نمود به این که در محضر مقدّس حقّ جلّ و علا ایستادن و مناجات با قاضی الحاجات نمودن را آدابی است که باید منظور شود؛ حتّی با قذارات صوریّه و کثافات ظاهریّه و کسالت چشم ظاهر نیز نباید در آن محضر رفت چه جای آن که دل معدن کثافات باشد و قلب مبتلای به قاذورات معنویّه که اصل همه قذارات است باشد. با آن که در روایت است که «خدای تعالی نظر نمی کند به صورتهای شما بلکه نظر می فرماید به قلب های شما.» و با آن
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 68 که با آنچه انسان به حق تعالی توجه می کند و آنچه که از عوالم خلقیّه لایق نظر به کبریای عظمت و جلال است قلب است و دیگر جوارح و اعضاء را از آن حظّ و نصیبی نیست، مع ذلک طهارت صوریّه و نظافت ظاهریّه را نیز اهمال ننموده اند: صورت طهارت را برای صورت انسان مقرر فرمودند، و باطن آن را برای باطن او. و از آن که تزکیه قلب را در این حدیث شریف از فوائد وضوء قرار داده، معلوم شود که برای وضوء باطنی است که به آن تزکیۀ باطن شود؛ و نیز رابطۀ مابین ظاهر و باطن و شهادت و غیب معلوم شود؛ و نیز استفاده شود که طهور ظاهری و وضوء صوری از عبادات است و اطاعت ربّ است، و از این جهت طهور ظاهر موجب طهور باطن گردد، و از طهارت صوری تزکیۀ فؤاد حاصل شود. بالجمله، سالک الی اللّه باید در وقت وضوء متوجّه شود به اینکه می خواهد متوجّه محضر مقدّس حضرت کبریا شود؛ و با این احوالِ قلوب که او را است، لیاقت محضر ندارد، بلکه شاید مطرود از درگاه عزّ ربوبیّت شود؛ پس، دامن همّت به کمر زند که طهارت ظاهری را به باطن سرایت دهد و قلب خود را، که مورد نظر حق، بلکه منزلگاه حضرت قدس است، از غیر حقّ تطهیر کند و تفرعن خود و خودیّت را، که اصل اصول قذارات است، از سر بیفکند تا لایق مقام مقدّس شود. و پس از آن، حضرت رضا سلام اللّه علیه وجه اختصاص اعضای مخصوصه را در وضو بیان می فرمایند و می گویند:
و همانا واجب شد بر رو و دو دست و سر و دو پا، زیرا که بنده وقتی که ایستاد در حضور حضرت جبّار، همانا منکشف می شود از جوارح او و ظاهر گردد آنچه که وضوء در آن واجب شود؛ زیرا که با رویش سجده کند و خضوع نماید، و با دستش سؤال و رغبت و رهبت نماید و منقطع به حق شود، و با سرش استقبال کند حق را در رکوع و سجودش، و با پاهایش بایستد و بنشیند.
حاصل فرمودۀ آن جناب آن است که چون این اعضا را دخالت است در عبودیّت حق و از این اعضا ظاهر شود آن، از این جهت تطهیر آنها لازم شده است. پس از آن، چیزهایی که از آنها ظاهر شود بیان فرمودند و راه اعتبار و
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 69 استفاده را برای اهلش باز نمودند و اهل معارف را به اسرار آن آشنا فرمودند به این که آنچه محل ظهور عبودیّت است در محضر مبارک حقّ باید طاهر و پاکیزه باشد و اعضاء و جوارح ظاهریّه، که حظّ ناقصی از آن معانی دارند، بی طهارت لایق مقام نیستند؛ با آنکه خضوع از صفات وجه بالحقیقه نیست و سؤال و رغبت و رهبت و تبتّل و استقبال هیچ یک از شئون اعضای حسّیّه نیستند، ولی چون این اعضاء مظاهر آنها است تطهیر آنها لازم آمد. پس، تطهیر قلب که محل حقیقی عبودیّت و مرکز واقعی این معانی است تطهیرش لازم تر است؛ و بدون تطهیر آن اگر با هفت دریا اعضاء صوریّه را شست و شو نمایند، تطهیر نشود و لیاقت مقام پیدا نکند، بلکه شیطان را در آن تصرّف باشد و از درگاه عزّت مطرود گردد.
وصل: و من ذلک ما عن العِلَلِ بِاسنادِهِ قالَ: جاءَ نَفَرٌ مِنَ الیَهُودِ اِلٰی رَسُولِ اللّه صلی اللّه و علیه و آله. فَسَأَلُوهُ عَنْ مَسائِلَ؛ وَ کانَ فیمٰا سَئَلوُهُ: اَخْبِرْنا، یا مُحَمّدُ(ص)، لاِیِّ عِلَّةٍ تُوَضَّأُ هذِهِ الْجَوارِحُ الاَرْبَعُ وَ هِیَ اَنْظَ فُ الْمَواضِعِ فی الْجَسَدِ؟ فقال النَّبیُّ صلّی اللّه علیه و آله: لَمّا اَنْ وَسْوَسَ الشَّیْطٰانُ اِلی آدم (ع) وَ دَنٰا مِنَ الشَّجَرَةِ، فَنَظَرَ اِلَیْهٰا، فَذَهَبَ ماٰءُ وَجْههِ؛ ثُمَّ قٰامَ وَ مَشیٰ اِلَیْهٰا، وَ هِیَ اَوّلُ قَدَمٍ مَشَتْ اِلَی الْخَطیئَةِ؛ ثُمَّ تَناوَلَ بِیَدِهِ مِنهٰا مٰا عَلَیْهٰا وَ اَکَلَ، فَتَطایَرَ الحُلِیُّ وَالْحُلَلُ عَنْ جَسَدِهِ. فَوَضَعَ آدَمُ یَدَهُ عَلیٰ اُمِّ رَأْسِه و بَکیٰ. فَلَمّا تابَ اللّه عَلَیْه، فَرَضَ اللّه عَلَیْه و عَلیٰ ذُرِّیَّتِه تَطْهیرَ هذِهِ الْجَوارِحِ الاْرْبَعِ: فَاَمَرَ اللّه عَزَّ وَ جَلَّ بِغَسْلِ الْوَجْهِ، لِما نَظَرَ اِلَی الشَّجَرَةِ؛ َوَ اَمَرَهُ بِغَسْلِ الْیَدَیْن اِلَی الْمُرْفَقَیْنِ، لِمٰا تَنٰاوَلَ بِهِما؛ و اَمَرَ بِمَسْحِ الرَّأْسِ لِمٰا وَضَعَ یَدَهُ عَلیٰ اُمِّ رَأْسِهِ؛ وَ اَمَرَهُ بِمَسْحِ الْقَدَمَیْنِ، لِمٰا مَشیٰ بِهِمٰا اِلَی الْخَطیئَةِ.
حاصل ترجمه آن که: یهودان سؤال کردند از حضرت رسول صلّی اللّه علیه و آله که به چه علّت وضوء مختصّ به این چهار موضع شد، با آن که اینها
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 70 از همۀ اعضاء بدن نظیف ترند. فرمود: چون شیطان وسوسه کرد آدم را و او نزدیک آن درخت رفت و نظر به سوی آن کرد، آبرویش ریخت؛ پس برخاست و به سوی آن درخت روان شد ـ و آن اوّل قدمی بود که برای گناه برداشته شد. پس از آن با دست خویش آنچه در آن درخت بود چید و خورد، پس زینت و زیور از جسمش پرواز نمود. و آدم دست خود را بالای سرش گذاشت و گریه نمود. پس چون خداوند توبۀ او را قبول فرمود، واجب نمود بر او و بر ذریّه اش پاکیزه نمودن این چهار عضو را؛ پس، امر فرمود خدای عزّ و جل به شستن روی، برای آن که نظر نمود به شجره؛ و امر فرمود به شستن دستها تا مرفق، چون با آنها تناول نمود؛ و امر فرمود به مسح سر، چون دست خود را به سر گذاشت؛ و امر نمود به مسح قدمها، چون که با آنها به سوی گناه رفته بود. و در باب علّت وجوب صوم نیز در حدیث شریف است که یهودان سؤال نمودند که به چه علّت واجب نمود خداوند بر امّت تو سی روز روزه در روزها. فرمود: همانا آدم علیه السلام چون از آن درخت خورد باقی ماند در شکمش سی روز؛ پس، واجب فرمود خداوند بر آدم و بر ذریه اش سی روز گرسنگی و تشنگی را؛ و تفضّل فرمود بر آنها به این که در شبها اجازۀ خوردن داد به آنها.
از این احادیث شریفه اهل اشارات و اصحاب قلوب را استفاده هایی باشد که خطیئۀ آدم علیه السلام با آن که از قبیل خطیئات دیگران نبوده، بلکه شاید خطیئۀ طبیعیّه بوده یا خطیئۀ توجّه به کثرت که شجرۀ طبیعت است بوده یا توجّه به کثرت اسمائی پس از جاذبۀ فنای ذاتی بوده، لکن از مثل آدم علیه السلام، که صفیّ اللّه و مخصوص به قرب و فنای ذاتی است، متوقّع نبوده. لهذا به مقتضای غیرت حبّی ذات مقدّس حق اعلان عصیان و غوایت او را در همۀ عوالم و در لسان همۀ انبیاء علیهم السلام فرمود. و قال تعالی: وَ عَصیٰ آدَمُ رَبَّهُ فَغَوی. با این وصف، این همه تطهیر و تنزیه لازم است
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 71 برای خود و ذریّه اش که در صلب او مستکنّ بودند و در خطیئه شرکت داشتند، بلکه پس از خروج از صلب نیز شرکت نمودند.
پس خطیئۀ آدم و آدم زادگان را چنانچه مراتب و مظاهری است ـ چنانچه اوّل مرتبۀ آن توجه به کثرات اسمائیه و آخر مظهر آن اکل از شجرۀ منهیّه است که صورت ملکوتی آن درختی است که در آن انواع اثمار و فواکه است؛ و صورت مُلکیِ آن طبیعت و شئون آن است و حبّ دنیا و نفس که اکنون در این ذریّه است از شئون همان میل به شجره و اکل آن است ـ همینطور از برای تطهیر و تنزیه و طهارت و صلوة و صیام آنها، که برای خروج از خطیئۀ پدر که اصل است مراتب بسیاری است مطابق مراتب خطیئه. و از این بیان معلوم شد که جمیع انواع معاصی قالبی ابن آدم از شئون اکل شجره است و تطهیر آن به طوری است؛ و جمیع انواع معاصی قلبیۀ آنها نیز از شئون آن شجره است؛ و تطهیر آن به طوری است. و جمیع انواع معاصی روحیّه از آن، و تطهیر آن به طوری است.
و تطهیر اعضای ظاهریّه «ظلّ» طهارات قلبیّه و روحیّه است برای کمّل، و دستور و «وسیلۀ» آنها است برای اهل سلوک. و انسان تا در حجاب تعیّن اعضا و طهارات آنها است و در آن حدّ واقف است، از اهل سلوک نیست و در خطیئه باقی مانده؛ و چون اشتغال به مراتب طهارات ظاهریّه و باطنیّه پیدا کرد و طهارات صوریّۀ قشریّه را وسیلۀ طهارات معنویّۀ لبّیّه قرار داد و در جمیع عبادات و مناسک حظوظ قلبیۀ آنها را نیز ملحوظ داشت و از آنها برخوردار شد بلکه جهات باطنیّه را بیشتر اهمّیّت داد و مقصد اعلای مهمّ دانست، داخل در باب سلوک راه انسانیّت شده؛ چنانچه در حدیث شریف کتاب مصباح الشریعه به آن اشاره شده آنجا که فرماید: و طَهِّرْ قَلْبَکَ باِلتَّقْویٰ وَالْیَقینِ عِنْدَ طَهٰارَةِ جَوٰارِحِکَ بِالْمٰاءِ.
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 72 پس، انسان سالک را اوّل سلوک علمی لازم است که به برکت اهل ذکر سلام اللّه علیهم مراتب عبادات را تشخیص داده و عبادات صوریّه را نازلۀ عبادات قلبیّه و روحیّه بداند؛ و پس از آن شروع به سلوک عملی، که حقیقت سلوک است. و غایت این سلوک تخلیۀ نفس از غیر حق است و تحلیۀ آن به تجلّیات اسمائی و ذاتی است. و چون سالک را این مقام دست دهد، سلوکش به انتهاء رسد و غایت سیر کمالی برایش حاصل شود؛ پس به اسرار نسک و عبادات و به لطایف سلوک نائل شود؛ و آن تجلّیات جلالیّه است که اسرار طهارات است و تجلّیات جمالیّه است که غایت عبادات دیگر است. و تفصیل آن از عهدۀ این اوراق خارج است.
کتابآداب الصلوة - آداب نمازصفحه 73