امام اشکال مرا قبول کرد و در جلسه اعلام کرد
امام خیلی خوشش می آمد کسی اشکال بکند و رنج می برد از اینکه کسی اشکال نکند. معمولاً وقتی که ایشان از مسجد به طرف خانه می رفتند اگر من اشکالی داشتم توی راه مکرر در مکرر می پرسیدم. امام می گفتند: «اولاً چرا شما توی درس اشکال نمی کنی»؟ گفتم من طبیعتم نیست. ایشان می فرمودند: «نه شما اشکال بکن این جوابهایی که رد و بدل می شود باعث می شود بقیه هم استفاده کنند این خودش درس را گرم می کند». لکن من یادم نمی آید در تمام این مدت در خود درس اشکال کرده باشم. یک روز مسأله ای را ایشان بیان کردند و رأی خودشان را گفتند. در بحث خلل صلوة بود. من بین راه اشکال کرده بودم و صحبتی کردم. عجیب این است که امام خیلی آدم منصفی بود. معمولاً اساتید نمی پذیرند ولو اینکه رأیش این باشد. خلاصه یک شکلی طرف را می خواهند اسکات کنند. ولی ایشان پذیرفت و عجیب تر این بود که فردا وقتی به درس آمدند یادم نمی رود ـ البته اسم نیاورد ـ
کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 227 گفت: «یکی از رفقا این مسأله را گفت. چون شماها می نویسید این عبارت را من از حرفم برمی گردم». یعنی از مبنای خودش برگشت و اعلام کرد. این کاری را که امام کرد به قدری مشوق من بود که اگر دنیا را به من می دادند تا مرا تشویق بکنند، آنقدر نسبت به این کاری که ایشان کرد خوشحال نمی کرد.
* * *
کتابسلسلۀ موی دوستصفحه 228