مجله نوجوان 12 صفحه 27
نسخه چاپی | ارسال به دوستان
برو به صفحه: برو

مترجم : زهرا سادات موسوی محسنی

ویراستار : سپیده اسلامی

ناشر مجله : موسسه چاپ و نشر عروج

نویسنده : افشین علاء، محسن وطنی

موضوع : نوجوان

مجله نوجوان 12 صفحه 27

خواهد مرد و عمر تو نیز به پایان رسیده است. اگر کوهی از آهن باشی، روزگار ترا میساید و از بین میبرد. جوانی که همچون سرو بلندقامت است میآید و با گرز گاوسر به سرت میکوبد و تاج و تحت ترا از تو میگیرد و جای تو بر تخت شاهی مینشیند. نام او «فریدون» است.» ضحاک که بسیار ترسیده بود گفت: «مگر من چه ستمی به فریدون کردهام.» موبد گفت: «تو پدر او «آبتین» را خواهی کشت و مغز سرش را خوراک ماران دوشت میکنی.» ضحاک که سخت پریشان شده بود با شنیدن این سخنان از هوش رفت و از تخت به زمین افتاد. سواران ضحاک همه جا به دنبال فریدون میگشتند اما مادر فریدون که «فرانک» نام داشت، فریدون را در کوهی به پیرمردی پرهیزگار سپرد که از او نگهداری کند تا دست سربازان ضحاک به او نرسد. وقتی که فریدون شانزده ساله شد، به سراغ مادرش آمد و احوال پدر را جویا شد و به مادرش گفت: بگو مر مرا تا که بودم پدر؟ کیم من؟ ز تخم کدامین گهر پدر من کیست؟ و من از نژاد چه کسی هستم؟ فرانک با آه و ناله به او گفت: پسرم، پدرت مردی آزاده، دیندار و خداترس بود که جز به راه نیکی و خوبی نرفته بود تا اینکه روزی ضحاک او را گرفت و مغز سرش را خوراک ماران دوشش کرد. فریدون با شنیدن سخنان مادر بسیار آشفته و ناراحت شد و گفت: چنین داد پاسخ به مادر که شیر نگردد مگر بازمایش دلیر کنون کردنی کر جادوپرست مرا برد باید به شمشیر دست بپویم به فرمان یزدان پاک برآرم ز ایوان ضحاک خاک زور و قدرت شیر در هنگام شکار و نبرد مشخص می­شود و اکنون که ضحاک هر کاری دلش میخواهد میکند، باید دست به شمشیر برم و به یاری ایزد یکتا، ضحاک را از تخت به زمین بکوبم و از مادر خواست که او را دعا کند تا ضحاک که منشاء فساد و ظلم و ستم بود را سرنگون کند. در هفته آینده ادامه ماجرا و دیگر اتفاقات جالب و خواندنی را برایتان میگویم. اصلاحات: 1- خورشخانه: آشپزخانه 2- سر برش: برسرش 3- موبدان: افراد دینی، در اینجا کسانی که خواب تعبیر میکردند. 4- خوابگزاران: کسانی که خواب را تعبیر میکردند.

مجلات دوست نوجوانانمجله نوجوان 12صفحه 27